×
×

محمد بهمن بیگی معمار نظام جدید آموزش وپرورش عشایر کشور

  • کد نوشته: 4277
  • احسان قرقانی
  • ۱۱ اردیبهشت
  • ۰
  • مقدمه ماکیاولی یکی از راههای پیشرفت بشر را بخت یا اقبال می داند و اعتقاد دارد اگر این غریزه با پشتکار توام شود، پیشرفت حاصل می شود. رمز توفیق بهمن بیگی، آنگونه که خواهیم دید، آمیزه ای از پشتکار و نیروی اقبال است . شصت سال پس از آنکه میرزا حسین رشدیه در دهه ۱۲۷۰ […]

    محمد بهمن بیگی معمار نظام جدید آموزش وپرورش عشایر کشور
  • مقدمه

    ماکیاولی یکی از راههای پیشرفت بشر را بخت یا اقبال می داند و اعتقاد دارد اگر این غریزه با پشتکار توام شود، پیشرفت حاصل می شود. رمز توفیق بهمن بیگی، آنگونه که خواهیم دید، آمیزه ای از پشتکار و نیروی اقبال است . شصت سال پس از آنکه میرزا حسین رشدیه در دهه ۱۲۷۰ شمسی اولین مدرسه به سبک جدید را در تبریز و سپس تهران تاسیس نمود، محمد بهمن بیگی نیز اولین مدرسه به سبک جدید را درسال ۱۳۳۱ در بین ایلات فارس تأسیس کرد .

    در بررسی سیر تکوین آموزش عشایر در یک دوره  ۶۵  ساله  باید گفت ، نخستین بار سید حسن مدرس در سال ۱۳۰۳ در مخالفت با سیاست تخته قاپو و اسکان عشایر در پیامی که به دست رحیم زاده صفوی، مدیر روزنامه ‹‹آسیای وسطی›› برای احمد شاه فرستاد ، چنین گفت : آیا تربیت ایلات غیر از تخته قاپو راهی ندارد؟ آیا نمی توان برای ایلات مدارس سیار عشایری و برنامه متناسب درست کرد  که اصول وطن پرستی و مسائل صحی و بهداری و وسایل ضروری فلاحتی به آن آموخته شود ؟ این اندیشه نوآورانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی هنگامی که در سال ۱۳۰۷ به آموزش عشایر اندکی توجه شد، راه حل را در برپایی مدرسه های شبانه روزی می دانستند. کما اینکه چند مدرسه شبانه روزی هم  برپا شد. اما چون آن مدرسه های ثابت و برای دوره ابتدایی بود  و کودک ناگزیر می شد از همان سال های آغاز زندگی دور از پدر و مادر خود و در شرایطی مانند تبعید زندگی کند، در همان آغاز از پیشرفت باز ماند و در امر آموزش و پرورش عشایر ، قریب به سه دهه وفقه افتاد.

    محمد حسین خان قشقایی فرزند سوم صولت الدوله قشقایی  در کتاب خاطرات خود ‹‹یاد مانده ها›› می نویسد که صولت الدوله سعی داشت که بچه ها و جوانان قشقایی باسواد شوند. او همواره کلانتران و روسای بًنکوها را به گرفتن معلم  و با سواد کردن فرزندانشان تشویق می کرد .هم او می گوید : هر بنکو( شامل سی چهل خانوار که با هم نسبت خویشاوندی داشتند)یک معلم داشت که حقوق او بصورت مشترک پرداخت می شد. مطمئنا در آن زمان باسوادان ایل در حال کوچ، بسیار زیادتر از اهالی دهات بودند. شایان ذکر است، در سال ۱۳۳۰ خورشیدی همزمان با پایه گذاری و برنامه ریزی آموزشی نوین ابتدایی و دبیرستان در سطح کشور، پایه گذاری و تأسیس اولین مدارس عشایری ایران نیز توسط دکتر محمود حسابی (وزیر فرهنگ کابینه دکتر مصدق) صورت گرفته است . در ادامه این فعالیت ها، بهمن بیگی نیز چادر سیاه ویژه آموزش خود را از سال ۱۳۳۱ برپا کرد . وی در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۴۶ به ترتیب ‹‹دانش سرای عشایری›› و ‹‹دبیرستان عشایری›› را تأسیس کرد . بتدریج مدارس عشایری او همه عشایر ایران را  تحت پوشش قرار داد .

    در اینجا ما قصد آن نداریم که استاد بهمن بیگی را قدیس جلوه دهیم و پیرامون شخصیت ایشان افسانه پردازی کنیم نگارنده این سطور به عنوان یکی از شاگردان مکتب وی، نه ایشان را پرستش می کنم و نه تکفیر. اما  از منظر کسی که زمان، شرایط و موقعیت کاری ِ این انسان شریف و مدیر دلسوز و پرتلاش را درک کرده است، خدماتش را  ارج  می نهم و برایش احترام قائلم .امروزه روز تفریبا در هر کوچه و خیابان شاهد رد پایی از بهمن بیگی و آموزش و تعلیماتش هستیم .  بی شک حرکت توسعه محور بهمن بیگی را باید در قالب زمانی و مکانی خود اندازه گیری کرد .

    معرفی اجمالی بهمن بیگی

    بهمن بیگی درسال ۱۲۹۹ دریک چادر سیاه عشایری قشقایی متولد شد. در این هنگام ایل قشقایی با رضاخان و  بعد هم رضا شاه درگیر جنگ بود . پدر بهمن بیگی که از مبارزان ضد رضاشاهی است به تهران تبعید می شود. چند سال بعد محمد ۱۱ ساله و شهر ندیده نیز به اتفاق مادر خود به وی ملحق می شوند . محمد تحصیلات ابتدایی و بعد هم تحصیلات  دانشگاهی را در تهران ادامه  می دهد. وی نخستین لیسانس حقوقدان جامعه قشقایی است . سفری هم به آمریکا داشت. اما به قول خودش عشق ‹‹قره قاج››باعث بازگشت او به میهن شد .او به حق معمار نظام جدید آموزش و پرورش کشور است . صحراگردی مبتکر، باغبانی خلاق و مدیری آکنده از انرژی و انگیزه که در یکی از حساس ترین برهه تاریخ کشور (اوایل دهه ۳۰) به میان مردم آمد  و بهار تعلیم و تربیت را به مدد جوانان با استعداد و پرتوان فرهنگ عشیره ای به ارمغان آورد .بهمن بیگی در مسیر تغییر و تحول اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی و حتی سیاسی جامعه ایلی – عشایری, نسخه شفابخش «الفبا» را تجویز کرد. در بررسی زندگی اجتماعی آموزشی بهمن بیگی ، باید دو دوره زمانی قبل و بعد از انقلاب از هم تفکیک کرد.

    دوره قبل از انقلاب :

    شناخت درد : در این دوره بهمن بیگی به عنوان مرد عمل و اجرا مطرح است . وی که دل در گرو ‹‹ایل›› و هم ‹‹شهر›› داشت، بعد از فراغت از تحصیل مدتی را در بلا تکلیفی بسر برد .پس از اخذ لیسانس  و در جستجوی کار، دادیاری شهرستان های ساوه و دزفول  به او پیشنهاد می شود ، که نمی پذیرد. مدتی کارمند بانک ملی می شود که برایش جاذبه ای ندارد. حتی سفر به آمریکا  و مشاهده جاذبه های آنجا، نتوانست او را از این تصمیم منصرف کند  . پس از. چند سال دودلی و تردید، تصمیم گرفت راهی بیابد که هم به شهر دسترسی داشته باشد و هم به ایل. در نهایت رفاه و آسایش ایل را بر رفاه آسایش خود ترجیح داده و  تصمیم به باسواد کردن توده های محروم ایلی گرفت. وی سرانجام گمشده خود را در ‹‹آموزش عشایر›› یافت، که می توانست پلی بین ایل و شهر باشد. زیرا در این حالت هم ایل را داشت و هم شهر را .

    بهمن بیگی مدیری موفق : بهمن بیگی از نابرابریهای اجتماعی و جنسیتی میان جامعه عشایری و  جامعه شهرنشین و هم میان مردان و زنان ایل آگاه بود . نقطه عزیمت مهم وی بر این بنیان استوار بود که مدارس- ولو سیار- می توانند نابرابریهای اجتماعی را کاهش دهند . بر این اساس وی  با وقوف به  فاجعه بیسوادی و جهل و تبعات سوء آن ، نخستین نامه اش را به وزیر آموزش و پرورش وقت می نویسد و اظهار می دارد که بیسوادی عشایر برای مملکت خطرناک است. علیرغم دستور وزیر ، مقامات آموزش و پرورش استان فارس با وی همکاری نمی کنند .در گام اول  وقتی با پیشنهادش مبنی بر اینکه آموزش و پرورش فارس ۵۰ آموزگار را به هزینه شخص خودش، در اختیار او قرار دهد، موافقت نشد، وی  با تکیه بر تجربه خانواده های برجسته عشایری، یعنی استخدام معلمان ، مبادرت به برپایی مکاتب عشایری نمود .در این مرحله خیرخواهان و کلانتران ایلات  هریک حقوق یک معلم ، هزینه رفت و آمد و خوراک معلمان و مسئولیت جابجائی آنها را به عهده گرفتند .اینها اشخاص با سواد محلی بودند که در خوش بینانه ترین حالت تحصیلات  ششم ابتدائی و یا سیکل داشتند. هرچند این اقدام شروعی خوبی بود، اما از جانب دستگاه رسمی آموزش و پرورش رسمیت نداشت  و دانش آموزان مدرک تحصیلی دریافت نمی کردند.آموزش و پرورش و سیستم اداری و مقامات آموزش و پرورش وقت، ایراد می گرفتند که این افراد فاقد صلاحیت برای تدریس هستند . از طرفی چندان اعتقادی به مدارس سیار نداشتند و پیش شرط آموزش و پرورش عشایر را اسکان می دانستند .بهمن بیگی به هر زحمتی بود توانست آموزش و پرورش را متقاعد کند که دست از مدرک خواهی و مدرک گرائی و اسکان بردارد .

    رسمیت یافتن مدارس عشایری: در این مرحله از خوش اقبالی بهمن بیگی، کریم فاطمی ریاست آموزش و پرورش فارس، شیفته مکاتب عشایری و طرح مدارس سیار شد . به کمک او ‹‹طرح تعلیمات عشایر›› در هشتصد و نودمین نشست شورای عالی فرهنگ، در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۳۴ به تصویب می رسد . بزودی دایره آموزش عشایر فارس در آموزش و پرورش تأسیس شد . بتدریج این دایره  به اداره و بعد هم داره کل تبدیل شد . بهمن بیگی از فرصت استفاده و اعضای شورای عالی فرهنگی  را به بازدیدیکی از مدارس عشایری برده و مجوز تأسیس ‹‹دانش سرای عشایری›› را  با هدف تعلیم نیروی انسانی جهت آموزش کودکان عشایری دریافت می کند . رسالت دانش سرا این بود که سالیانه گروهی از جوانان ایلی را با امتحان ورودی کتبی و مصاحبه شفاهی و بدون توجه به مدرک تحصیلی انتخاب و تربیت کند .

    نظارت و گسترش : بهمن بیگی با استفاده از جوانان عشایری که با شیوه زندگی عشایری آشنا و دوره یک ساله دانش سرای عشایری را طی کرده بودند، آموزش عشایر را در سراسر کشور گسترش داد. وی که خیالش از جانب بودجه و استخدام معلمانش تا حدی راحت بود ،شخصا به مدارس در اقصی نقاط سرکشی می کرد . محور سیاست مدیریت ایشان مبتنی بر تشویق وظیفه شناسان و تنبیه افراد بی مسئولیت بود.با این وجود او کماکان از سوی طیفی از اهالی آموزش و پرورش ، در مظان اتهام بود که با این معلم های فاقد مدرک معتبر و بیسواد، چگونه می خواهد سوادآموزی کند . در نهایت یک گروه پژوهشی از دانشگاه تهران، در گزارش خود کیفیت آموزش مدارس عشایری را در سطح بالاتری از بسیاری از مدارس کشور ارزیابی کرد .بهمن بیگی سرخوش از این توفیق ، با اراده ای دو چندان در صدد گسترش سیستم آموزشی خود و شناساندن آن به مقامات کشوری و خارجی برآمد . دید و بازدید مقامات استانی و کشوری و به تبع آن مقامات خارجی، باعث شهرت بهمن بیگی در ورای مرزهای کشوری می شود. بهمن بیگی با بهره گیری از ارتباطات خود موفق می شود ، مجوز تاسیس دبیرستانی را برای ادامه تحصیل دانش آموزان تیزهوش عشایری اخذ کند.  خود وی روایت می کند که همین که فعالیت آموزگاران و دبستان های عشایری مورد تأیید و ستایش مربیان و زمامداران فرهنگی کشور قرار گرفت، من به فکر تحصیلات دبیرستانی بچه های پراستعداد و کم بضاعت مدرسه ها اقتادم . این دبیرستان با نام ‹‹ دبیرستان عشایری›› در سال ۱۳۴۶ تأسیس و خیلی  زود به بار می نشیند. اولین گروه فارغ التحصیلان این دبیرستان ۴۰ نفر بودند که۳۹ نفر آنها به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی راه می یابند. این موفقیت ها و قبولی در رشته های طراز اول دانشگاهی ، هر سال با تعداد بیشتری از فارغ التحصیلان دبیرستان تداوم می یابد. موفقیت دستگاه تعلیم و تربیت عشایری تیتر اول مجلات مشهور دنیا می شود .به وجهی که سازمان علمی فرهنگی یونسکو در سال ۱۹۷۳  میلادی ، جایزه سوادآموزی یونسکو ( جایزه نادژا کروسپاکایا، همسر لنین رهبر انقلاب روسیه )را به او اعطاء می کند . نگارنده خود شاهد است که در سال ۱۳۵۶ دو نفر اول کنکور سراسری کشور در رشته ادبیات از فارغ التحصیلان این دبیرستان بودند .

    غلبه بر موانع فرهنگی و باورهای نادرست : بهمن بیگی در تداوم این مسیر پرپیچ  و خم با مشکلاتی مواجه بود . در عشایر در چارچوب باورهای پدرسالارانه، چندان میل و رغبتی به با سواد شدن دخترها وجود نداشت .بهمن بیگی دختر خود را تشویق کرد تا شغل معلمی اختیار کند. به دنبال ایشان بتدریج سایر خانواده های عشایری با ادامه تحصیل و و کار دخترانشان مخالفتی نکردند . در این راستا ، وی مبادرت به ایجاد آموزشگاههایی تحت نام ‹‹ماماهای عشایری›› ، جهت آموزش زن عشایر در ارتباط با زایمان و زنان – که بطور طبیعی و تحت آداب و سنن خرافی قرار داشت-  می کند. همچنین جهت اشتغال به کار زنان کارگاههای قالی بافی بوجود می آورد .

    مشکلات سیاسی:  بهمن بیگی را شاید بتوان یک روشنفکر عمل گرا دانست. او یک سیاستمدار سیاست گریز بود ! سالهای دهه ۳۰ و ۴۰ سالهای بی اعتمادی ایلات و دولت هست . بزرگان ایلی او را مامور دولت می دانند که رسالت مطیع و منقاد ساختن ایلات جنوب به عهده او گذاشته شده است .در عین حال این سوء ظن از سوی دولتی ها نیز  وجود دارد که خاستگاه ایلیاتی وی باعث شود که دل در گرو خواست بزرگان ایلی داشته باشد .فزون بر اینها روشنفگران چپ نیز به او و کارهایش با دیده تردیدمی نگرند. بهمن بیگی مجبور بود سیاست پیشه باشد، او از یک طرف به منابع دولتی احتیاج داشت، تا آموزش عشایری را برپا نگه دارد و از طرف دیگر نمی خواست که اعتماد  قاطبه آحاد جامعه ایلی را از دست دهد . از این رو مجبور به حفظ تعادل ظریفی بود، که از یک طرف دولتی ها را  راضی نگه دارد ، تا امکانات کاری  در اختیارش قرار دهند و از سویی به قدر کافی با آنها فاصله داشته باشد ، تا عضو دستگاه قلمداد نشود .  برای نمونه  یکی از این روشنفکران شکاک و منتقد حکومت ، جلال آل احمد نویسنده معروف است. آل احمد اظهار علاقه می کند تا برای برطرف شدن شک خود ، مدارس بهمن بیگی را از نزدیک بازدید کند . اما با پاسخ زیرکانه و دیپلماتیک بهمن بیگی مواجه می شود ، که می گوید ،‹‹ ترجیح  می دهم به جای شما یکی از مدیران سازمان برنامه و یا یکی از ژنرال های چند ستاره را به میان ایل ببرم، تا پیشرفتی حاصل شود و بتوانم امکاناتی بگیرم .››

    آنچه مسلم است ، راضی نگهداشتن همزمان حکومت و مردم، قدرتمندان ایلی و روشنفکران هنری است که بهمن بیگی بخوبی از عهده آن برمی آید.خود بهمن بیگی به مناسبتی گفته است، شکی نیست که ‹‹سازگار›› بوده ام و ‹‹سازشکار›› نبوده ام. نمی توانستم صبر کنم تا شاه بمیرد و یا به قول شوکراس به آخرین سفرش برود و آنگاه مردم عشایر را با سواد کنم .

    در این برهه زمانی،شاهد اوج فعالیت های و موفقیت های چشمگیر بهمن بیگی هستیم .او  مرد غیر ممکن ها جلوه می کند و از کوهها ، دره ها ، سرما و گرما بیمی به خود راه نمی دهد، تااینکه  چراغهای علم و آگاهی را برمی فروزد . می توان گفت،  خدا ، دین  و ایمان بهمن بیگی  ،  کارش بود . اما با  وقوع انقلاب در کشور، حاکمیت حکومت انقلابی و ایدئولوژیک تندرو، بهمن بیگی را به عزلت اجباری سوق می دهد .

    دوره بعد از انقلاب : بعد از انقلاب تیغ تهمت مدتها بر سر بهمن بیگی  سایه افکنده بود، تا اینکه پس از تحمل زندگی مخفیانه و دربدری چند ساله ، توانست آزادی خود را بدست آورد .  این هنگام، دوران بیکاری و فراغت از کار و بازنشستگی اوست . وی اگرچه پس از پایان اجباری خدمتش از اسب افتاد، ولی از اصل نیفتاد. او از درون جوشید و قلم به دست گرفت و پیش اهل قلم بر قدرش هم افزوده شد .

    بهمن بیگی نویسنده : نوشته های بهمن بیگی  قصه های شخصی خود اوست که با صمیمیت ذاتی او ترکیب و صاف به دل می نشیند . این نوشته ها  از یک چشم انداز شاهنامه منثور ایل قشقایی و سایر ایلات جنوب است .البته وی قبلا در همان عنفوان جوانی (۱۳۲۴) کتاب ‹‹عرف وعادت در عشایر فارس›› که پایان نامه  کارشناسی اش هست ، را به زیور طبع می آراید. وی  ایده ایجاد ‹‹مدارس عشایری›› را برای نخستین بار در این کتاب مطرح می کند . این کتاب همچنین اثر فولکلوری و مردم شناسی فوق العاده ای دارد، به وجهی که کسی مانند صادق هدایت نویسنده معروف را نیز مبهوت و شوق زده می کند . می در این کتاب ضمن یادآوریهای زخمهای عمیق زندگی عشایری، درمان این دردهای بزرگ را فقط در پرتو مهر و محبت و تربیت ، میسر می داند .

    آنچه مسلم است ،  بازنشستگی اجباری فرصت خوبی فراهم می آورد تا بهمن بیگی از اواسط دهه ۶۰ شروع به نگارش کتابهایی نموده و از اهداف آموزشی خود رونمایی کند . این کتابها به نوعی اتوبیوگرافی یا خود  زندگی نامه نویسی است که با نثری پخته نگاشته شده است.  آثار بهمن بیگی بوی طبیعت و انسانیت می دهد و از نوشته های او نغمه دوستی و از خودگذشتکی می تراود . نثر بهمن بیگی در عین بیان مهربان، در برخی اوقات سخت گزنده است. وی  عاشقانه موسیقی ایل را توصیف می کند. به باور وی موسیقی ایل از پستان نجیب و سخاوتمند طبیعت سیر می نوشد و جان می گیرد. این موسیقی آشیانه هزار دستان است . وی در این کتابها  همچنین مشکلات موجود بر سر راه اقدام متهورانه خود را بیان می کند.بهمن بیگی در کنار توصیف زیبائی های ایل، تمام رفتارهای خرد ستیز فرهنگ عشیره ای را به نقد می کشد. او خرافات و باورهای بی اساس ایلی را مورد استهزا قرار داده و خط قرمزی بر قوم پرستی و طایفه گرایی  می کشد. او همچنین تمام قد از حقوق زنان حمایت و نقدی ستودنی از نظام مرد سالاری و پایمال شدن حقوق زنان در فرهنگ عشیره ای دارد . برخی از کتاب های او عبارتند از :

    ‹‹بخارای من ایل من›› : این کتاب که حاوی مجموعه داستانهایی است، تحسین بسیاری از بزرگان و فرهیختگان علم وادب و فرهنگ همچون بزرگ علوی، عبدالحسین زرین کوب و سیمین دانشور را در پی دارد. قدرت قلم و زیبایی کلام و نثر فاخر در جای جای این کتاب موج می زند . هر کس می خواهد از زندگی سرسام آور شهری ببرد  و در دامان آن محیط سرشار از طبیعت همه گونه آرام بگیرد و لذت سادگی و بی پیرایگی را دریابد، باید به این کتاب مراجعه کند . در مجموعه داستانهای این کتاب به رسوم کهن همچون طلب باران، مبارزه با آل، نگهداری و تیمار اسب، شرح طبقات اجتماعی و بویژه مبارزه با مدرک گرایی و… پرداخته می شود .

    ‹‹به اجاقت قسم›› : در این کتاب خاطرات سالهای آموزش عشایر ایران، توسط بهمن بیگی روایت می شود .تجارب حاصله از سالهای مدیریت ایشان و نتایج برآمده از آن  ، شایسته اعتنا هست و به جد می توان از آن در سیستم آموزشی کشور استفاده کرد . او در کتاب ‹‹طلای شهامت›› : نیز گوشه ای دیگر از خاطرات آموزشی خود را با نثری زیبا عرضه می کند .

    این کتابها رسما بهمن بیگی را بر سر زبانها انداخت و باعث شد  او از دایره دوستان و فرهیختگان به میان مردم کشیده شود . به تعبیر زیبای  انجوی شیرازی ، بهمن بیگی در سالهای پایانی زندگی، ‹‹پیری با شکوهی›› را تجربه کرد. در سالهای پایانی دهه ۷۰ شمسی که فضای سیاسی کشور قدری تلطیف می شود، دانش آموختگان مکتب وی ، در برگزاری آئین های پاسداشت و بزرگداشت وی از هم پیشی می گیرند .بهمن بیگی از چشم  فیلمسازان و مستند سازان نیز دور نمی ماند .محسن مخملباف کارگردان معروف سینما فیلمی با نام ‹‹ مدرسه ای که باد برد››  را می سازد که نگاهی به مدارس عشایری دارد . مستند سازان ایلی نیز با ساخت مستنداتی چند به کار بزرگ و سترگ آموزش عشایر می پردازند . در سال ۱۳۸۴ بالاخره تردید در مورد ایشان و کارهایش پایان می یابد و ‹‹انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران ›› از وی تجلیل به عمل می آورد . چراغ عمر بهمن بیگی  در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ و در آستانه روز معلم خاموش می شود. او از زندگی وداع کرد. اما یاد و نامش هر سال نسبت به سال قبل پر رنگ و پر رنگ تر می شود .

    نوآوری های آموزشی بهمن بیگی :  برخی از نوآوری های آموزشی که در توفیق او بی تأثیر نبوده اند ، به  قرار  زیر است :

    – دعوت از زمامداران فرهنگی به عشایر جهت دیدن کارهای خود ، با هدف گرفتن امکانات آموزشی

    – آوردن مدارس نمونه عشایری به شیراز و نشان دادن آن به شاگردان دانش سرا، با هدف تشویق آنها به امر تدریس

    – آموزش به بچه های مدارس که با صدای بلند به پرسش ها پاسخ بگویند. به باور بهمن بیگی با داد زدن ترس بچه ها فرو می ریزد و در آینده می توانند از حقوق خود دفاع کنند و باصطلاح توسری خور بار نیایند .

    – خواندن اشعار با حرکات نمایشی دست و صورت. در این صورت حفظ اشعار آسان و ماندگاری آنها در حافظه ی دانش آموزان طولانی تر می شد .

    – برگزاری اردوهای تربیتی برای دانش آموزان و آموزگاران عشایری در نقاط مختلف عشیره نشین با حضور مقامات فرهنگی. این اردوها حس رقابت را میان آموزگاران برای نمونه شدن بر می انگیخت .

    – مختلط بودن مدرسه . برخی از مقامات کشوری و لشگری استان حتی دختران خود را در این مدارس ثبت نام می کردند .

    – قرائت معدل هر ثلث دانش آموزان دبیرستان جلوی شخص بهمن بیگی. به معدل های کمتر از ۱۷ تذکر لازم برای تقویت بنیه درسی داده می شد .

    -استفاده از وسایل کمک آموزشی: در مدارس سیار عشایری از جعبه های موسوم به ‹‹جعبه علوم›› به عنوان کمک آموزشی استفاده می شد. این جعبه ها حاوی لوازم و وسایلی نظیر قطب نما، آهن ربای الکتریکی، انواع چرخ دنده ، لامپ های صد ولتی ، باطری قلمی ، ذره بین لوله آزمایشگاه و … بود. دبیرستان عشایری نیز  به لابراتوارهای مجهز فیزیک، شیمی، ، برق ، زیست شناسی و زبان انگلیسی ( دو لابراتوار زبان، در شرایطی که دانشگاه شیراز یک لابراتوار زبان داشت )مجهز بود. افزون بر چهار ساعت تدریس هفتگی زبان انگلیسی، دو ساعت نیز از سوی معلمان آمریکایی که در قالب برنامه تبادل فرهنگی فولبرایت، در شیراز حضور داشتند، انجام می گرفت .

    – دایر کردن کارگاه مکانیک برای درس حرفه و فن، تا دانش آموزان بطور عملی با ماشین و قطعات آن آشنا شوند . همچنین برای پاسخ به نیازهای فوری آموزش عشایر، هنرستان حرفه ای عشایر دائر گردید که هر ساله عده ای از جوانان عشایری علاقه مند را می پذیرفت و به جای کلاس درس آنان را در کارگاههای مجهز فلزکاری، اتومکانیک، نجاری و بنایی در یک دوره یک ساله آماده کار می کرد .

    – توجه ویژه به هنر و کلاس های فوق برنامه : برگزاری رقص و پایکوبی و اجرای موسیقی محلی در پایان هر هفنه (پنجشنبه شب) موسوم به ‹‹گلگشت و شو›› ، که در حفظ سنت های ایلی بسیار سودمند بود .لازم به ذکر است که در آمفی تئاتر مدرسه که در سطح کشور نمونه بود، نمایشنامه های بینوایان، هارپاگون، هاملت ، سلطان محمد خوارزمشاه  و ….. اجرا می شد .در هر هفته دو ساعت موسیقی نیز برای علاقه مندان تدریس می شد . همچنین  در هر هفته دو ساعت کلاس فوق برنامه عکاسی و ماشین نویسی نیز برای دانش آموزان دایر می شد . حتی کلاس خیاطی نیز برای دختران پیش بینی شده بود .

    سخن پایانی :  بطورکلی رمز موفقیت  بهمن بیگی را باید در دید نوگرایانه، کلان نگر وآینده نگر و تبعیض گریز او جستجو کرد.زمان شناسی، خلق فرصت ، بهره وری بهینه از نیروی انسانی، ارج نهادن به زنان و دختران عشایر و اعتماد به نفس بخشیدن به آنها و کشاندن آنها به زندگی خارج از خانه و کاشانه و بالاخره عشق و علاقه به کار و استفاده از امکانات و ابزارهای کمک آموزشی بخشی دیگر از رموز کامیابی های او  به حساب می آیند .

    بهمن بیگی را به حق ، می توان نماد خلاقیت و نوآوری در مدیریت نظام آموزشی کشور دانست. وی در لابلای الفبا ، عشق و علم و شهامت را به ما قشقائی ها و دیگر افراد ایلات آموخت . بهمن بیگی خردورز و جهل ستیز به دنبال آن بود که ایل را از چنگال جهل و بیسوادی رها و به آغوش دانایی و خلاقیت سوق دهد . او با صفات پسندیده ای چون دوستی، دردمندی، تدبیر، آینده نگری، امیدواری و شجاعت ، ذوق سلیم ، هوش سرشار، شوخ طبعی و بذله گویی حق تاریخی و انکار ناشدنی بر گردن آموزش عشایری، کشور و حتی ابناء بشر دارد . بدون اغراق جنس کار وی از جنس کار انبیاست وی سی سال تمام با عشق، خود را وقف تعلیم و تربیت کرد . ثمره این کار باسواد کردن بیش از ۵۰۰ هزار نفر از جامعه عشایری کشور و تربیت بیش از ۱۰ هزار متخصص در حوزه های مختلف بود . برخی از تربیت یافتگان مکتب وی همچون دکتر ملک حسینی  متخصص پیوند کبد، در سطح جهان شهره هستند .

    او رستم وار به مصاف دیو بیسوادی رفت و از هفت خوان بوروکراسی زمخت و چند لایه اداری، موانع فرهنگی و کمبود منابع و امکانات گذشت. بهمن بیگی در نِیل به  هدف مقدس تعلیم و تربیت،رنج تهمت و همراهی با دربار سلطنتی را مظلومانه به دوش کشید، تا جوانان مظلوم و با استعداد عشایری فرصت سوادآموزی را از کف ندهند . بهمن بیگی ثابت کرد که بدون دیدن دوره مقدماتی و عالی دانش سرا و حتی آشنایی با شیوه تدریس، تنها در سایه شور و شوق و عشق می توان پاسخ این کمبودها را داد . بطورکلی  با سواد کردن بچه های عشایر، دم مسیحایی بود که در کالبدهای بیجان دمیده شد. چراغی بود در تاریکی، پتکی بود که بر فرق دیو جهل فرود آمد و بالاخره مرهم راحتی بر دلهای مجروح و بارانی در کویر، بود.

    در خاتمه باید گفت بهمن بیگی انسان آینده نگری بود و در نظر داشت مدرسه نظام خاص عشایری و حتی دانشگاه خاص عشایری با هدف پاسخ به نیازها و مشکلات عشایری ایجاد کند، که با وقوع انقلاب این اقدام وی ابتر ماند . گفتنی است که در سرتاسر ایران فقط چهار مدرسه ممتاز در تهران که با شهریه های کلان ، مخصوص اعیان زادگان و ثروتمندان بودند، قدرت رقابت با مدارس عشایری را داشتند .

    مجموعه آنچه که گفته آمد،  همه ذکر محاسن کار بهمن بیگی کبیر بود. اما به اجمال باید گفت که ضعف عمده این نظام آموزشی در آن بود که نتوانست تجربیات گرانسنگ بدست آمده خود را تئوریزه کند. به هر علت اگر این اقدامات در یک تئوری منظم و قانونمند قالب ریزی و ارائه می شد. با پشتوانه های تجربی ای که داشت ( و چه بسا دارد) می توانست در حوزه آموزشی  ایران و حتی بسیاری از کشورها مورد استفاده قرار گیرد .

    دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست       کز پی او یاد نیک زنده کند نام را
    دکتر بابک نادرپور؛
    عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی – واحد تهران مرکز

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *