×
×

چه اذکاری جهانگیرخان قشقایی را پس از مرگ نجات‌ داد؟

  • کد نوشته: 4815
  • احسان قرقانی
  • ۲۴ خرداد
  • ۰
  • آسمان پر است از ستاره‌های روشنی که موجب زینت آن هستند، آگه کمی دقیق‌تر بنگریم برخی از ستاره‌ها پر نورتر هستند که به گفته دانشمندان دلیلش فاصله از زمین و اندازه آن‌ها است، در آسمان فرهنگ و علم و هنر نیز ستاره‌هایی وجود دارند که برخی به طرز عجیبی پر نور هستند، اما در این […]

    چه اذکاری جهانگیرخان قشقایی را پس از مرگ نجات‌ داد؟
  • آسمان پر است از ستاره‌های روشنی که موجب زینت آن هستند، آگه کمی دقیق‌تر بنگریم برخی از ستاره‌ها پر نورتر هستند که به گفته دانشمندان دلیلش فاصله از زمین و اندازه آن‌ها است، در آسمان فرهنگ و علم و هنر نیز ستاره‌هایی وجود دارند که برخی به طرز عجیبی پر نور هستند، اما در این آسمان‌ها اندازه ستاره مهم نیست و نور ستاره بسته به عملکرد شخص دارد.

    برخی از این ستاره‌ها کارهای خارق‌العاده‌ای انجام دادند که آن‌قدر پر نورشان کرده که تا جهان است نورشان در این آسمان کم نمی‌شود و همیشه نامشان بر سر زبان‌ها جاری است، در این نسخه از گزارش‌های ستاره آسمان نصف جهان به معرفی شخصی می‌پردازیم که در ۴۰ سالگی برای کاری به اصفهان می‌آید اما ناگهان مسیر زندگی‌اش به حوزه علمیه می‌رسد و نهایتاً در کمال ناباوری استاد بسیاری از علمای جهان تشیع می‌شود.

    جهانگیرخان قشقایی حکیم متأله عارف، فرزند محمدخان، از ایل قشقایی طایفه دره شوری تیره جانبازلو، از ساکنان وردشت سمیرم، در سال ۱۲۴۳ قمری متولد شد، وی از اوان کودکی عاشق تحصیل بود و کمتر با ایل همراهی می‌کرد؛ پدرش که خود اهل کمال بود برای او معلم گرفت و به همین جهت تحصیلات ابتدایی را در مولد خود فرا گرفت و سپس انگیزه تحصیلات او را به یکباره به اصفهان کوچ داد و به یک طلبه ساده تبدیل شد.

    * چهل‌سالگی دیر نیست!

    جهانگیرخان قشقایی هنگامی که به کسوت طلبگی درآمد چهل ساله بود و در عین حال، در دوران تحصیل معارف اسلامی و تدریس تا پایان عمر، ملبّس به لباس ایلی خود بود و همانند دیگر افراد ایل، کلاه و زلف داشت، شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید؛ بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام‌حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند، حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز کلاه از سر بر می‌داشت و با شال‌کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌گذاشت.

    * سه‌تارزنی که مسیرش به حوزه ختم شد

    میرزای عبرت می‌گوید «در ایام جوانی به موسیقی شایق بود، چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می‌رفت آنجا، چنانکه از وی حکایت کنند در هنگام رفتن به مدرسه در دکان جنب مدرسه درویشی وی را می‌خواند و از وطن مألوف و حرفه و نسب او جویا می‌شود؛ جهانگیرخان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان می‌گذارد، جهانگیرخان می‌گفت: چون گفتار من به پایان رسید در آن هنگام درویش خیره در من نگریسته، گفت: گرفتم در این فن، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود، گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، هان بگو چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟ گفت: چنین می‌آید که تو را فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش؛ جهانگیرخان می‌گفت: من بدین مقام از همت نفس آن درویش و یمن راهنمایی او رسیدم».

    نقل دیگری هم که استاد قدسی به نقل از جلال‌الدین همایی مطرح کرده بدین شکل است که «در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال‌الدین همایی که نام کامل او رضا قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با جهانگیرخان قشقایی پیش می‌آید، جهانگیرخان از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود؛ وی ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود که این مرد میان‌سال آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است به همین دلیل به وی می‌گوید «با این استعداد حیف است ضایع شوی، میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد «از خدا می‌خواهم» و بدین ترتیب حکیم قشقایی به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد».

    جهانگیرخان قشقایی بزرگ‌ترین استاد مدرس فلسفه، کلام، فقه، اصول و حدیث بود، اما عمده تخصص و شهرتش در حکمت و فلسفه الهی بود؛ طب و طبیعیات را نیز به‌ خوبی می‌دانست و تدریس می‌کرد؛ چنانکه شاگردان این علمش، از قبیل میرزا ابوالقاسم طبیب احمدآبادی، درس او را بر استاد حاج میرزا محمدباقر حکیم‌باشی ترجیح داده و مفیدتر می‌دانستند، اما خود او به هیچ‌وجه دعوی طب و طبابت نداشت.

    جهانگیرخان در مدت سی تا چهل سال اقامت و تدریس متوالی در مدرسه صدر، شاگردان بسیاری تربیت کرد، در فاصله حدود نیم‌قرن که پایانش سال ۱۳۲۸ قمری، سال وفات جهانگیرخان یا پنج سال بعد؛ یعنی ۱۳۳۳ وفات آخوند کاشی باشد، کمتر کسی است که در اصفهان تحصیل کرده و در خدمت این دو استاد بزرگ درس نخوانده باشد.

    * تأثیر استاد خوب

    جهانگیرخان که سال‌ها شاگرد علامه آقا محمدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود؛ وی درباره استادش گفته است «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس‌های او علمایی نبود، به کرباس فروش‌های سِدِه می‌ماند، حاجت خود را به وی گفتم؛ گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات، خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران که در آنجا قهوه‌خانه‌ای بود و درویشی آن را اداره می‌کرد؛ روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم، او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر می‌خواند، سپس به تحقیق مطلب پرداخت و مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بی‌خود شدم تا حدی که می‌خواستم دیوانه شوم، استاد حالت مرا دریافت و گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را».

    بزرگ‌ترین شاگرد جهانگیرخان، استاد علّامه، آقا شیخ محمد حکیم خراسانی بود که مدت ۲۸ سال تا پایان عمر در همان مدرسه، به تدریس فلسفه و تعلیم و تربیت طلاب با همان سبک و شیوه فاضله جهانگیرخان اشتغال داشته و علماً و عملاً به استاد خود تأسی داشت.

    جهانگیرخان استاد بزرگان مراجع تقلید بود و شاگردانش اولیای خدا بودند؛ از مهم‌ترین و شاخص‌ترین شاگردان مرحوم جهانگیرخان می‌توان از آیات عظام و حجج‌اسلام میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، سید حسن مشکان طبسی، شیخ محمد حکیم خراسانی، سید صدرالدین هاطلی کوپایی، شیخ محمود مفید، شیخ محمدحسین فاضل تونی، حاج آقا رحیم ارباب، سید ابوالحسن مدیسه‌ای اصفهانی، سید حسین طباطبائی بروجردی، شیخ محمدجواد آدینه‌ای، آقا ضیاءالدین عراقی، آقا نجفی قوچانی و حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‌آبادی نام برد، در واقع شاگردانی که در پرتو تربیت او کمال یافتند، خود هر یک مشعل‌دار علم و دانش و فقه و استوانه‌های معارف اسلام بودند.

    آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت، وقار، انضباط اخلاقی، تقوا، اخلاق، رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوش‌زبانی با عموم طبقات نمونه و یکتا و اسوه ای کم‌نظیر به شمار می‌رفت؛ هیچ‌کس در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید، کسی را که از جاده دین و مذهب یا اخلاق خارج می‌دید، به زبانی نرم و با کمال دلسوزی و خیرخواهی دلالت و هدایت می‌کرد و اکثر دلالت‌های او مؤثر واقع می‌شد.

    * پدر مهربان حوزه

    روحیات جوانی را هرگز فراموش نکرد و در ایام کهولت نیز به سوارکاری، تیراندازی و نشانه زنی علاقه داشت؛ برای حفظ سلامتی‌اش همه روزه مقداری پیاده‌روی می‌کرد و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برایش مشکل بود، اطراف مدرسه مدتی قدم می‌زد؛ عموم طلاب مدرسه صدر او را چون پدری مهربان دوست داشتند و در فوت وی به شدت گریستند.

    جهانگیرخان در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت؛ وی از مال‌الاجاره زمینی که داشته است روزگار می‌گذرانده و از سهم امام و شهریه استفاده نمی‌کرده است؛ از مال‌الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی ۴۰ تومان و از زمین روستای آغداش، ۱۵ الی ۲۰ تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند.

    آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی و آیت‌الله آخوند کاشی هر دو در مدرسه صدر ساکن بوده و این دو عالم تا آخر عمر با یکدیگر رفاقت داشتند و نام «خان» و «آخوند» تا سال‌ها ورد زبان طلاب و فضلا بوده است و حق رفاقت بین دو استاد تا آخر عمر نیز باقی ماند چنانکه نقل است، وقتی جهانگیرخان درگذشت، آخوند کاشی در گوشه‌ای از مدرسه صدر نشسته بود، و آه می‌کشید و ناله می‌کرد و می‌گفت «کمرم شکست».

    * اذکار نجات‌بخش جهانگیرخان

    در این زمان آخوند به قدری مریض احوال بود که برای تشییع جنازه جهانگیرخان، به کمک شاگردانش بر سر پا ایستاد حضور پیدا کرد، سه شب از ماجرا نگذشته بود که یکی از شاگردان جهانگیرخان او را در خواب می‌بیند که به وی می‌گوید: از آخوند تشکر کن که به مشایعت جنازه من آمد؛ زیرا اذکاری را دنبال جنازه‌ام گفت که موجب نجات من شد.

    سرانجام این عارف و فقیه بزرگ در ۱۳ ماه رمضان سال ۱۳۲۸ قمری در اصفهان در سن ۸۵ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی محبوب شتافت و در تخت فولاد اصفهان در تکیه سید محمد ترک به خاک سپرده شد.

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *