بیلمزدیم کئ آیریلیق وار ، إؤلؤم وار یار باغیندان ، نار داغینا یؤلؤم وار «نادم» هفتم تیر ، روزی که هیچ آرامی ندارد ؛ بار دیگر تیر نافرجام و دردناک از راه رسید . بار دیگر داغ دلهایی که هیچگاه آرام نشده بود ، تازه شد و زخمهای روح که هرگز التیام نیافته بود ، […]
« مدت دئر اولموشام مست هوی عشق دیوانایا همخوی اولور ، خوی عشق ایز ایل ائلمیش اولسام ، گلر بوی عشق مأذون ده یر ایله سنگ قبرستانومی» امروز مراسم دومین سالگرد سفر ناباورانه پدر مهربانم بود . با یاران باوفایش بر سر تربتش ، کنار آرامگاهش به سوگ نشستیم . چه دردناک و غمگنانه چه […]
تنها روزی که مالک بی ملکش مثل تمام روزهای دیگر بدون کوچکترین توقع یا انتظاری در پی لقمه نانی از طلوعش تا غروبش به کار هرروزه اش مشغول هست….. روزی ک صاحبان بی تمنایش شاید سالها ان را فراموش کرده باشند….. روزی ک نه هباهویی در بازار هست و نه هلهله ای در منزل….. روزی […]
،در خویش توان برخاستن و رفتن نمی دید،و گردنه هراریز مثل کوه قاف شده بود،بلند و ترسیدنی،..فقط یک گرده تا گردنه مانده بود،بعد از آن سرازیری بود،رفتن آسان می شد. ۶۰ سال و سالی دوبار از این گردنه گذشته بود..وقتی که اولین بار از این گردنه، همراه گله گذشته بود فکر کرده بود هراریز چقدر […]
اما از وقتی مدرسه رفتم گفتند باید فارسی بنویسی و صحبت کنی و ترکی زبانی شد برایم که فقط در خانه کاربرد داشت. همه ی ما ترکانی هستیم که حتی نمیتوانیم به طور کامل به زبان مادریمان صحبت کنیم دیگر درد نوشتنش بماند. ایران سرزمین مادری ماست اما ما نمیتوانیم به زبان مادریمان صحبت کنیم. […]