×
×

هفتم تیر ، روزی که هیچ آرامی ندارد

  • کد نوشته: 27669
  • احسان قرقانی
  • ۷ تیر
  • ۰
  • بیلمزدیم کئ آیریلیق وار ، إؤلؤم وار یار باغیندان ، نار داغینا یؤلؤم وار «نادم» هفتم تیر ، روزی که هیچ آرامی ندارد ؛ بار دیگر تیر نافرجام و دردناک از راه رسید . بار دیگر داغ دلهایی که هیچگاه آرام نشده بود ، تازه شد و زخمهای روح که هرگز التیام نیافته بود ، […]

    هفتم تیر ، روزی که هیچ آرامی ندارد
  • بیلمزدیم کئ آیریلیق وار ، إؤلؤم وار
    یار باغیندان ، نار داغینا یؤلؤم وار
    «نادم»

    هفتم تیر ، روزی که هیچ آرامی ندارد ؛
    بار دیگر تیر نافرجام و دردناک از راه رسید .
    بار دیگر داغ دلهایی که هیچگاه آرام نشده بود ، تازه شد
    و
    زخمهای روح که هرگز التیام نیافته بود ، سر باز کردند .
    باشلیک هفت تیر بر پیکره نحیف ایل مظلوم و خاموش شدن شمع وجود بزرگمردی دلسوز ، یتیم نواز و مهر پرور ، درد جانکاهی بر جسم ها مستولی شد که بی گمان از یاد و خاطره ها نخواهد رفت .
    ۵ سال گذشت .
    هنوز رفتنش را باور نداریم و در حسرت روزهای گذشته و به یاد ؛
    لبخند آسمانی اش
    محبت و بی ریایی اش ،
    خلوص و مهربانی اش ، همچنان می سوزیم .
    هنوز ……
    این وداع تلخ در باورها نمی گنجد .
    هنوز چشم به راهیم و با دلتنگی هر روزه افقها را به انتظار می‌نشینیم .

    ۵ سال است که در هر محفل و انجمنی همواره جای خالی یکه تاز ادبیات و سخنوری ایل با صوتی دلنشین ، آوای رسا و گوش نواز ، فریاد میزند و آه حسرت همگان بر این تقدیر دردناک به گوش می رسد .
    ۵ سال است که سفره افطاری گسترده منزل ، چشم انتظار بازگشت اوست .
    با کام روزه به دیدارهمدلی دوستان برای مجتمع ابوالفضل می رفت ، اما در میانه راه آهنگ سفر را به سمت آسمان و جوار آقا ابوالفضل نواخت.
    نمیدانم چرا غزلهای زیبای دنیا را بر خود نپسندید و اینگونه مرثیه تلخ رفتن سرود و همگان را انگشت حسرت به دهان ، حیران و سرگردان گذاشت که همچنان به یادش می سوزند و می سرایند .

    پدرم !!
    با من بگو ؛
    از چشمه ی سلسبیل بگو!
    صدایت همواره طنین انداز جانم است :
    «ای لبت سر چشمه عینأ تسمی سلسبیل
    سلسبیلت خضر را بر چشمه حیوان دلیل»

    خبر داری که اولین قدم را با مأذونت آغاز کرده ام ؟
    میدانی ؟
    بدنبال راز زمزمه های پنهانی مأذون ؛
    کوله باری از درد و غم دلتنگی را برای درمان بر بسته ام ،
    از شمع خلوت سحر و روشنای آفتاب صبح گذر کرده ام ،
    از کنار چشمه ی حیوان گذشته ام ،
    با بتان در بتکده ی خلیل تنها نشسته ام ،
    دیدگانم را بر جمال دوست جمیل نبسته ام .
    ولی
    با دیدن قتل ارباب قتیل در هم شکسته ام .

    یقین دارم که میدانی .
    بگو با من
    سکوت سخت را بشکن که دلتنگم .
    .
    همه جا سکوت است و سکوت و سکوت
    و سنگ سیاهی که نشانی از تو دارد .
    آه
    خورشید نورافشانمان چه نابهنگام افول کرد
    و ناباورانه در میان دریای نا متلاطمی اشک ، نظاره گر وداع سرخ او از آسمان روزگار شدیم !

    *****
    با تشکر و سپاس از تمام عزیزان و بزرگواران ، مدیران محترم سایت ها ، فضای مجازی ، خواهران و برادران عزیز هم ایلی ، همه دوستانی که همواره یاد پدر را با انتشار فایلهای صوتی و تصویری ، سروده ها و نوشته های زیبا در اذهان تداعی می نمایند و التیام دهنده و آرام بخش دل سوخته و همیشه سوگوار ما میباشند .
    قدردان لطف و محبت همه بزرگواران هستیم .

    سهیلا نادری دره شوری ، شیراز _ تیرماه ۹۹

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *