×
×

داستان - قشقایی آنلاین

داستان “مِهرِ مادر، عروس پیر”

داستان “مِهرِ مادر، عروس پیر”

صدف نام دختری بودزیبا وقشنگ، از خانواده ای بزرگ، وپُر زَرق وبَرقِ کَدخُدایی.

داستان پازَنِ  بَرقعَلی

داستان پازَنِ بَرقعَلی

نویسنده: کرم جعفری باغنویی بیش ازنیم قرن بلکه کمی بیشتربه عقب بر می گردیم و درسالهایی که آسمان بر زمین بغض کرده بود وزمین در تمنای باران در حسرت، چاک چاک شده بود و درختان پوست ترکانده بودند وسر خم کرده وبرگ ریخته بودند!!!! روستای باغنو در ظلمت دهشتی بسر می برد. در اولین ساعت […]

  • احسان قرقانی
  • ۲۲ خرداد
  • ۰
  • اردیبهشت سالهای دور

    اردیبهشت سالهای دور

    مارال صیادنیا | این روزها چقدر سریع از پی یکدیگر میروند … چه عجله ای دارند برای رسیدن به انتهای قصه و چه شتابزده هستند برای رسیدن به فردا اما هرچقدر هم که شتابزده باشند محال است که خاطرات شیرین راکه در جای جای وجودم رخنه کرده اند را محو کند. خاطرات اردیبهشت سالهای بسیار […]

    داستان کوتاه قشقایی

    داستان کوتاه قشقایی

    به قلم سرکار خانم نیلوفر غلامی عکس: حسین اسماعیلی چهارمین خزانی بود که ایل کوچ کرده بود وحبیب وهجران دل به بار کوچ نبسته بودند …..مانده بودند با دردها و غم های چند ساله،با درد هایی که در خون و جانشان ریشه دوانده بود و با صدای فریاد کودکی که باد اوایش رااز هر جهت […]

    داستان قلعه پرگان

    داستان قلعه پرگان

    فهرست داستان قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت  پنجم قسمت ششم قسمت هفتم قسمت هشتم قسمت نهم قسمت دهم قسمت دوازدهم قسمت سیزدهم قسمت چهاردهم قسمت پانزدهم قسمت شانزدهم قسمت هفدهم [ps2id id=’1′ target=”/] قسمت اول انسان بعد از پیدایش تمدن وساخت خانه ، برای حفظ وحراست حریم زندگی وخانواده احتیاج به […]

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت سوم

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت سوم

    اجاقش همیشه روشن بود اما نه برای پخت غذا، برای چای، او آزار نمی رساند، اما آزار می دید. دیوانگان عاقل نما سر به سرش می گذاشتند طوری که اعصابش را به هم می ریختند او راهی جز متوسل به التماس و در نهایت جهت ترساندن دست به سنگ نداشت. سپس قاه قاه می خندیدند. […]

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت دوم

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت دوم

    تون از عشایری هنرمند بود که پتکی به سندان داشت .او در زمانی که از سلامت روحی برخوردار بود در منطقه افزر رفت وآمدی داشت وبزرگانش را بنام می شناخت.در بین ۲۴ روستای دهستان افزر به باغنو دلبستگی عجیبی داشت .تون از استعداد خارق العاده ای بر خوردار بود. تفنگسازی نمونه بود ودست ساخت ابزار […]

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت اول

    تون ، دیوانه ای عاقل / قسمت اول

    انگار دیروز بود. اولین باری که با نامش آشنا شدم درست ۵۰ سال قبل بود . سال ۱۳۴۵ بود که او را دیدم . مادرم و اهل خانواده از او هیولایی ساخته بودند که گویا گوش می برد، بچه می برد ، آدم می خورد . آنقدر با نامش ما را به وحشت انداخته بودند […]