×
×

مهمان شمس الدوله و بی بی صنم
روایت آشنایی با لباس قشقایی در روز ملی روستا و عشایر

  • کد نوشته: 29119
  • احسان قرقانی
  • ۱۸ مهر
  • ۰
  • همیشه برایم هم کلامی با عشایر و دیدن زندگی­شان از نمایی نزدیک و بدون قضاوت یک آرزو بود. آرزویی که تصمیم گرفتم این بار با تحقیق در مورد پوشاک ایل قشقایی به آن دست پیدا کنم. روز موعود رسید و صبح زود به سمت مناطق عشایرنشین قشقایی راه افتادم.
    روایت آشنایی با لباس قشقایی در روز ملی روستا و عشایر
  • همیشه برایم هم کلامی با عشایر و دیدن زندگی­شان از نمایی نزدیک و بدون قضاوت یک آرزو بود. آرزویی که تصمیم گرفتم این بار با تحقیق در مورد پوشاک ایل قشقایی به آن دست پیدا کنم. روز موعود رسید و صبح زود به سمت مناطق عشایرنشین قشقایی راه افتادم. بالاخره بعد از پیمودن از جاده های ناهموار و مناظر دیدنی و سرسبز که با چادرهای عشایر مزین شده بود صدای ساز و دهل در گوش جاده ها جهت راهم را مشخص کرد ته همان جاده در کنار بالاترین کوه آن منطقه و پس از طی مسافتی به سیه چادر بزرگی که با آویزهای رنگارنگ تزیین شده بود نزدیک شدم

    صاحب سیه چادر مرد چهارشانه قوی هیکل به نام شمس الدوله قشقایی و همسرش بی بی صنم از طایفه دره شوری بودند که به استقبالم آمدند صفا و صمیمیت و مهمان‌نوازی‌شان مشهود بود من را به داخل سیه چادر برای استراحت و صرف چای دعوت کردند. چادری با قالی‌های دستباف که بافته دست خودشان بود بدون وسایل امروزی، ساده و بی‌آلایش. هرچند در حال برگزاری مراسم عروسی پسرآخرشان بودند ولی حواسشان بود که  چیزی کم و کسر نشود و به خوبی از من پذیرایی کنند. منظره بیرون از چادر چشمانم را خیره کرد دایره­ای بزرگ با اتحادی از زن و مرد و لباس­های رنگارنگ که شکست و تسلیم در نظرشان معنایی نداشت معجزه رنگ­ها و بازی نقش­ها ، نماد فرهنگی را به تصویر می­کشید که در همه جای دنیا زبانزد خاص و عام بود. دیدن لباس­های با تنالیته رنگی و برگرفته از زیست بوم آن­ها که سرشار از نمادها و نشانه های سمبولیک بود و سرشار از نشاط و شادابی که هر بیننده ای را به ذوق می­آورد.

    یک در میان یک مرد و یک زن در هیاهوی جاذبه رقصیدن دستمال­های الوان خود را بالا می­بردند و با نوای ساز و نقاره حرکات دست و پا را انجام می­دادند. بی بی صنم میگفت زنان و مردان طوایف گوناگون قشقایی معمولا با لباس، پیشانی بند و رنگ­های آن شناخته می­شوند و کودکان قشقایی نیز همانند بزرگترهاشان لباس می­پوشند. تجلی این شادی و سرزندگی در لباس­هاشان به وضوح دیده می­شد. استفاده صحیح از رنگ­های شاد در کنار استفاده ازطرح­های منحصر به فرد زیبایی خاصی به پوشاک این قوم دلیر و شجاع بخشیده بود.

    با بی بی صنم به سمت دایره حرکت کردیم تا از فاصله ۱۰ متری دور این دایره طلایی شاهد رقص زنان و مردان ایل باشیم تا علاوه بر لذت تماشا، بی بی در مورد زیبایی و رنگ لباس­ها برایم توضیح دهد. مدتی را محو تماشا شدم محشری بود. در همین حین بود که بی بی صنم دستم را گرفت و مرا به سمت گنجه ای برد که درگوشه چادری که سمت جنوبی دایره بزرگ رقصندگان ایل بود، گذاشته شده بود، گنجه را که دیدم اشک امانم نداد، یاد خاطرات دوران کودکی افتادم، با گنجه مادربزرگم مو نمیزد، گنجه­ ای چوبی با پارچه جیر قرمز . مادربزرگ از ترکان قشقایی جونقان از شهرهای چهارمحال و بختیاری بود. از رسم و رسومات ایل قشقایی برایم تعریف کرده بود. یادم می­آید نمونه همین لباس را از داخل همان گنجه برای عروسی خان عمویم به مادرم هدیه کرد. این خاطرات مثل فیلمی از نظرم میگذشت که صدای بی بی صنم مرا به خود آورد: می­توانی این لباس را بپوشی و در جشن ما شرکت کنی من هم که از خدا خواسته  از شدت هیجان و ذوق لباس را برتن کردم.

    لباس قشقایی تشکیل شده بود از چهار یا پنج دامن چین دار که  تنبان یا زیرجامه می­گفتند. تنبان­ها را روی هم می­پوشیدند و هرکدام از آن­ها از ۱۲ یا ۱۴ پارچه ساخته شده بود . دامن‎ های رویی از پارچه‎ های مخمل یا زری و تور بود و در پایین حاشیه یا تزیین داشت. در زیر تنبان قرقره تومبان یا شلیته می­پوشیدند که دامنی کوتاه و پرچین و اغلب به رنگ‎های روشن بود و از پارچه‏های ارزان مانند چیت گلدار استفاده کرده بودند و درواقع، زنان در زیر شلیته‌های خود، شلوارهای مشکی پوشیده بودند، دمپای این شلوارها تنگ و بالای آن گشاد بود و آن‎ها را با بند تنبان می‌بستند. بی بی صنم می­گفت: پوشیدن شلیته در بین قشقایی‎ها کم شده و در حال حاضر از شلیته‌، فقط هنگام جشن‌ها و برای رقص‌های محلی استفاده می‌شود. در ادمه گفت: بلندی پیراهن و شلیته مشخص کننده بخش‌های مختلف هر منطقه است و علت چین­های موجود حفظ پوشش زنان هنگام وزش باد است چرا که در صورت جمع شدن یک طرف دامن چین­های دیگر جای چین­های جمع شده را می­گیرد همین ویژگی باعث شده تا در دوخت این دامن از پارچه­های بیشتر و سبک استفاده شود تا بعد از دوخت زنان احساس سنگینی نداشته باشند. بعد آن پیراهنی که به تن کردم کیُنگ یا تونیک یا قیناق نام داشت پیراهنی بلندکه تا زیر زانو  ادامه داشت و یقه آن کاملا بسته بود در دو طرف راست و چپ دوچاک از پایین تا نزدیک کمر باز می­شد که موجب آزاد بودن لباس و راحتی حرکت و فعالیت زنان بود. آستینش تا مچ دست ادامه داشت و جلو آن را به صورت کشباف درآورده بودند تا مزاحم کار و تحرک نباشد.

    حجابم با چارقد و کلاقچه کامل شد کلاقچه کلاه سه گوش کوچکی بود که روی سر قرار داده میشد و چارقد توری روسری مانند بود که روی کلاقچه گذاشته میشد و نقش روسری داشت بسیار ظریف و نازک بود و به شکل خاصی دوخته شده بود. چارقد را به شکل سه گوش برش داده بودند، در وسط ضلع بلندتر انحنایی به سمت بیرون داشت که هنگام استفاده از آن این انحنا جلو پیشانی قرار می­گرفت و محافظ موهای بالای و پیشانی قرار می­گرفت، اطراف چارقد را مهره و ملیله‌دوزی شده بود و با سنجاقی محکم به زیر گلو بسته میشد. در ادامه بی بی صنم دستمال سر را که به آن یاغلوق گفته می­شد اضافه کرد و توضیح داد که جنس آن از  پارچه های قیمتی حریر و ابریشم است و ان را به صورت چهارگوش که در جهت یکی از قطرهای آن به عرض ۲۰ سانتی متر تا کرده و از قسمت بالای پیشانی به سمت عقب رفته و در پشت گره زد و در جلوی آن یعنی بالای پیشانی به وسیله سنجاق یا گل طلا به چارقد متصل کرد. آخرین تکه ای که پوشیدم آرخالق نام داشت که روی کُینگ پوشیدم و نکته­ای که داشت راحتی استفاده از آن بود چراکه زیربغل آن چاکی وجود داشت که باعث می­شد هنگام فعالیت و تحرک احساس راحتی داشته باشند. و اما قسمت جذاب ماجرا با زیورآلات آن کامل میشد: گلوبند زرین یا اشرفی همراه با دانه­های میخک خوشبو و همچنین النگو و دست بندهای طلایی که داشتند.

    لباس را که پوشیدم از بی بی صنم در مورد لباس مردان و نماد و نشانه هایی که داشت سوال کردم، اما این­بار جناب شمس الدوله جلو آمد و تفنگ برنو خود را که با صلابت گرفته بود به دست دیگر داد و با اشاره به لباس خود و دیگر مردان گفت:

    دخترم ابهت و مردانگی مردان ایل در لباسشان نیز متجلی شده، لباس مردان ۵ تکه است:

    تکه اول آرخالق مردانه است که مانند آرخالق زنان بسیار بلند و گشاد است و از دوطرف آن چاک بزرگی دارد که تا بالای زانو کشیده شده است. این چاک باعث می­شود تا مردان هنگام دویدن و راه رفتن لباس مانع فعالیت آنها نشود. بسیاری از مردان قشقایی از این لباس بدون شال استفاده می­کنند و اصلی­ترین جز لباس مردان قشقایی است و به صورت نیم تنه­ای که تا پایین کمربند می­رسد و بر روی لباس زیر پوشیده می­شود. بعد آن از یک پارچه قهوه­ای یا سفید ضخیم به طول ۵ یا ۶ متر برای بستن کمر خود بر روی آرخالق استفاده می­کنند این شال علاوه بر زیبایی ظاهری به سالم ماندن مهره­های کمر هنگام برداشتن اجسام سنگین و تحرک زیاد کمک می­کند. عبای نازک مردان قشقایی که بر روی آرخالق پوشیده می­شود چوقا نام دارد که باعث جلوه دادن به لباس و زیبایی دوچندان آرخالق می­شود و تنها در جشن­ها، جنگ و شکار مورد استفاده قرار می­گیرد..

    تمام مردان قشقایی باید همیشه کلاه دو گوشه قشقایی را به سرداشته باشند. این کلاه دوگوش از نمدی که کرک­های آن ظریف و لطیف بوده ساخته شده تا موی سر را اذیت نکند. معمولا به رنگ نخودی و خاکستری است که توسط نمد مال­های ماهر دوخته می­شود و نسبت به کلاه­های موجود در بازار سنگین­تر است تا براثر باد و طوفان به راحتی از سر نیفتد و جنس آن به گونه­ای است که سر را در برابر تابش آفتاب و خورشید محافظت می­کند.

    در ادامه همینطور که دستش را بالا برد و تیر هوایی به نمادی شادی شلیک کرد گفت: دخترم در کنار تنوع بالای لباس­های مردان قشقایی برخی وسایل دیگر نیز وجود دارند که نقش بسیار زیادی در آراستگی مردان دارد که از آن جمله می­توان به تفنگ، شمشیر، چماق، خنجر و چاقو اشاره کرد و براساس نحوه بستن کمربند و قطار فشنگ مردان، میتوان تشخیص داد که از کدام طایفه قشقایی هستند.

    محو در توضیحات و صحبت­های بزرگ مرد ایل بودم که بی بی صنم دستم را گرفت و با خود به داخل مراسم عروسی برد.

    تصاویر چاپ این مقاله در روزنامه اصفهان

     

    نویسنده: زهرا آقاجانی
    منبع: روزنامه اصفهان زیبا
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید