×
×

مصاحبه با افسانه جهانگیری و نازلی جهانگیری

  • کد نوشته: 27362
  • احسان قرقانی
  • ۲۳ آذر
  • ۰
  • افسانه همسر «فرود گرگین پور» است؛ ویلن نوازی که نابیناست؛ اما آگاه تر از صد بینا، عاشیق ها، ساربانها و چنگی های ایل قشقایی را روایت می کند و می گوید: «چهل سال تمام روی موسیقی قشقایی کار کرده ام.

    مصاحبه با افسانه جهانگیری و نازلی جهانگیری
  • گفت وگو با نازلی و افسانه جهانگیری (خوانندگان قشقایی)

    رنگ ها تنیده در هم، خود جادوی تصاویر بود که طبیعت را به رخ کشانید. آن گاه که با رخسارهای گلگون قومی، همزاد و همرنگ گردید، که هر دو را گویی جدایی نیست و آنچنان که انتظار صدایی بود از اعماق دشت ها و کوهستان هایی که سال هاست نشان از رد کوچ نشینانی دارد که عاشق بودند و عاشق ماندند؛ نوایی که «حسین علیزاده» بر سیمای «گره» نشاند. لالایی ای که مادران می خواندند، لالایی ای که مادران می خوانند و لالایی ای که «افسانه جهانگیری» خوانده نبض غلیان ایل، آن هم قشقایی.

    افسانه همسر «فرود گرگین پور» است؛ ویلن نوازی که نابیناست؛ اما آگاه تر از صد بینا، عاشیق ها، ساربانها و چنگی های ایل قشقایی را روایت می کند و می گوید: «چهل سال تمام روی موسیقی قشقایی کار کرده ام. نغمه ها و آواها، لالایی ها و هر چه بوده جمع کرده ام، به پاسداشت حرمت ایل که ایلیاتی است و نغمه هایش که داستان تمام تاریخ پردردش است.» اما افسانه را گونه ی دیگری روایت می کند: «افسانه (همسرم) ایلیاتی است. زنی رشید ایل قشقاییم که مادری می کند برای ډنا و صبا و کاوه. افسانه صدایش، مخمل تازه ژسته ی سبز بهار است. افسانه صدایش رنج دارد. به زبان ایلیاتی ها می خواند و تمام خانه تصویر ایل می شود؛ رفتههای دور، کوه های بلند پربرف و تابستان های داغ که تمام خانه پر می شود از آواز لای لای مشک. افسانه لالایی ها و آوازهای ایل را زنده کرد به سحر آوازش. صدایی دارد این زن. دم که می گیرد انگار توی ایلی. قلب صخره ها و فراخی دشت را چون نجابت اسب هی می کنی و له می شوی توی نور ماه.» داستان و روایت زندگی خانواده ی جهانگیری را بخوانید.

     

    در ابتدا لطفا مختصری درباری ایل قشقایی و رفتارها و خاستگاهشان بگویید و اینکه چرا موسیقی در ایل قشقایی به ویژه با حضور زنان پیوند خورده است؟ در مراسم مختلف مثل به دنیا آوردن کودکان، بزرگ کردن کودکان، غذا پختن، کارکردن و … می بینیم که برای هر کدام از این ها آوای خاصی وجود دارد

     نازلی: درباره ی ایل قشقایی روایت های مختلفی هست؟ می گویند آن ها از شمال ایران کوچ کردند یا اینکه کوچانده شدند. این ایل روحیه ی مخصوصی برای خود داشته اند و بعد از اینکه به طرف شیراز حرکت کردند، در آنجا اطراق کردند و ماندند. در کل از تظر فرهنگی، قشقایی ها مردمان راحتی هستند و در دل طبیعت با کمترین امکانات زندگی برای خودشان زندگی ساده و خوشی را فراهم آوردند. آنها با عناصر طبیعی که در اطرافشان هست دامداری و کشاورزی و زندگی می کنند. زنان در ایل ها نقش اساسی و پررنگی را ایفا می کنند (بافت سیاه چادر، پشم ریسی، بافت جاجیم و گلیم، دوشیدن گوسفندها و …) بنابراین همراه با انجام کارهای روزانه موسیقی هم در زندگی آن ها جاری است. به نظر من در این طبیعت زیبا چشمه های قشنگ، زنان و مردان زیبا هم در کنار هم زندگی ساده ای را می گذارند. البته درست است که طبیعت سختی های خودش را هم دارد؛ ولی آنها با سختی ها کنار می آیند، چون آدم هایی قوی هستند .

    بله، رفتار ایلیاتی ها قوی است؛ اما اگر بخواهیم وارد مقوله ی موسیقی آنها بشویم می بینیم که نوع و جنس موسیقی قشقایی با تم غمگینی همراه است، در صورتی که رفتار مردمانش شاد است. به نظر شما دلیل این غم چیست؟ گاهی من ترجمه ی بعضی از اشعار ترانه های آنها را می پرسم و می بینم با وجود اینکه آهنگ آنها شاد است و حتی با آن دست و کل هم می زنند، ولی معنی و مفهوم شعر غمگین است. دلیل این غم موجود در موسیقی قشقایی چیست؟

    نازلی: نگاه من به این موضوع با شما کاملا متفاوت است. من نمی توانم اسم آن را غم بگذارم؛ یعنی در واقع احساس نمی کنم که غمگین است، به نظر من در تم موسیقی قشقایی حالت مخصوصی وجود دارد که بیانگر درون انسان هاست.

    افسانه: به نظر من که اصولا غم درون آن آدم را شاد می کند. شاید همان غم سازنده است که ما در ردیف موسیقی دستگاهی مان هم می بینیم.

    نازلی: دقیقا؛ یعنی یک حس درونی است که تو را به وجد می آورد و امیدوار می کند.

     آیا موسیقی قشقایی پیشینه پا خاستگاه مشخصی دارد؟

    نازلی: بله، همان طور که موسیقی سنتی ایران از عمق قرون اعصار سینه به سینه به ما رسیده، موسیقی قشقایی هم سینه به سینه به نسل های بعد انتقال یافته است. درباره ی موسیقی قشقایی روایت های مختلفی هست؛ این موضوع را که قشقایی ها از آذربایجان و دشت مغان آمده اند می توان در شعرهایشان پیدا کرد؛ مثلا در یکی از اشعار قشقایی داریم: «بو یول گدیر تبریز قنات ریزه ریزه خدام بیر یول ور بیزه بیز گدگ الکمزه»

    به این معنی که: «از آنجا آمدیم ولی باید به وطنمان برگردیم»؛ درست است؟

    نازلی: بله، دقیقا، می دانید که قشقایی ها موسیقی عاشیقی دارند که فرودخان (فرود گرگین پور) آنچه را که عاشیق ها می نواختند (آن موتیف های بدوی شان) را با چه سختی با کمک افسانه دنبال و با هم آنها را ساخته و پرداخته و جمع آوری کردند. اگر شما نمونه های اولیه ی آنها را بشنوید متوجه می شوید چقدر زمان و انرژی برای تکمیل و بازسازی آنها به کار رفته است و اساسا آن چیزی که در ابتدا از آنها ضبط شده با شکل نهایی شان بسیار متفاوت است. البته مایه ی اصلی شان قشنگ است، ولی ساخته و پرداخته شده اند.

    ما در موسیقی قشقایی سه نوع موسیقی: عاشیقی، چنگی و ساربانی داریم و البته بعدها روایتی هم گفته می شد تحت عنوان موسیقی خانی یا شبیه به آن؛ بدین معنی که خانها موسیقی یاد می گرفتند و به همین دلیل هم این اسم را روی آن گذاشته بودند، تا چه حد این روایت ها صحت دارند؟

    نازلی: ما به آنها مقام های قشقایی می گوییم و همان هایی هستند که نام بردید: عاشیقی، ساربانی و چنگی.

    افسانه: موسیقی خانی در حد همان روایت است.

    و البته به مرور زمان هم می بینیم که سازهای موسیقی دانان قشقایی اندکی تغییر کرده است؛ مثلا عاشیق ها چگور می نواختند که دیگر وجود ندارد یا حتى نقاره که در قشقایی کوچک بوده و بعدها به دلیل حجم کم صدایش، اندازهی آن بزرگ تر می شود و …

    نازلی: ببینید زندگی قشقایی ها چون در دشت ها و بیابانها، یعنی فضاهای خیلی باز و بزرگ سپری می شده است، مسلما برای اجرای موسیقی شان نیاز به سازهای پرحجم با صداهای زیاد داشته اند. به همین دلیل هم کرنا و سرنا یا همین نقاره های خیلی بزرگ را می نواختند.

     به سراغ پیشینه و فعالیت های موسیقی شما برویم. از چه زمانی موسیقی را شناختید، هر چند می دانم بیشتر افراد ایل قشقایی آواهای این موسیقی را در ذهنشان دارند و با آن زندگی می کنند؛ شما از تجربه ی خودتان بگویید.

    افسانه: در خانواده ی ما بیشتر افراد خانواده به موسیقی علاقه داشتند؛ به ویژه پدرم («فتح اله جهانگیری» که همیشه ما را تشویق می کرد. البته خودشان نه ساز می زندند و نه می خواندند، ولی عاشق موسیقی بودند و حتی زمانی که ما از شیراز به سمت ولایتمان (دشت بکان و شولان، سمت آباده و اقلید) راه می افتادیم در بین راه به ما موسیقی یاد می دادند. نواهای موسیقی مان را باید یکی یکی می خواندیم و ایشان ایرادهایمان را می گرفتند. سال ها بعد، زمانی که ما در کلاس استاد «لطفی» بودیم، متوجه شدیم که پدر کشش ها را چه دقیق به ما گفته اند اینکه مثلا در فلان قسمت آهنگی چقدر باید کشش وجود داشته باشد یا اینکه کجا باید قطع شود. در واقع پدرمان صدایی نداشت که بخواند، ولی می توانست تعلیم دهد. عموهایم (شروان خان، کیومرث خان و جهانگیرخان) هم صدای خوبی داشتند.

    شماها در ایل به دنیا آمدید و بزرگ شدید؟

    افسانه: خیر، در شیراز

    نازلی: مادرم از خانواده ی گرگین پور است که آنها همه اهل موسیقی هستند. بنابراین موسیقی، هم در خانواده ی پدری هم خانواده ی مادری ما جریان داشت. بعدها هم که افسانه با فرود گرگین پور) ازدواج کرد، پیوندمان با موسیقی قوی تر شد.

    در واقع تعلیم و فعالیت های موسیقی تان از زمان وصلت با آقای فرود جدی تر شد؟

     نازلی: بله، دقیقا. زمانی که آقای لطفی به ایل ما آمدند، من سنم خیلی کم بود، ولی یادم هست که خواهرم «شهین» مقام های قشقایی را به زیبایی اجرا می کرد. یک بار که آقای لطفی آمده بودند، نوازندگان زیادی جمع شده بودند که همه می خواندند و می نواختند؛ اما یک دفعه ایشان می گوید: صبر کنید، صدای خیلی قشنگی می آید، یک صدای آسمانی می آید. در آن میان می بینند که شهین در حال خواندن است. ایشان بسیار تحت تأثیر خواندن او قرار می گیرد و از پدرم خواهش می کند که شهین بیاید و نزد او تعلیم ببیند. در واقع از زمانی که آقای لطفی به ایل ما آمدند، دیگر قضیه جدی شد و خواهرم (شهین) تاری خرید و شروع به یادگیری کرد، اما متأسفانه مدتی بعد شهین در اثر تصادف درگذشت. آن زمان آقای لطفی خارج از ایران بودند. آقای «بهمن بیگی» (پسردایی پدرم) هم خیلی مشوق ما بودند. ضمن اینکه وقتی افسانه با فرود ازدواج کرد.

    آنها مرتب ساز می زدند که من آن زمان کوچک بودم؛ ولی خیلی تحت تأثیر قرار می گرفتم. یادم هست یک بار که با آقای لطفی به ایل آمده بودند، من بچه آهویی داشتم و در چمن راه می رفتم که یکدفعه آقای لطفی را با آن موهای بلند و آن هیکل (که در قشقایی ها یا هیچ جا ندیده بودم) دیدم و برایم جالب بود.

    افسانه: اول به ولایت فرود رفتیم، طایفهی ما جای دیگری بود. آقای لطفی دوست شب ساز و دهل ها را آوردند و تا صبح موسیقی و رقص بریا بود. آقای لطفی دربارهی موسیقی قشقایی می گفتند: موسیقی قشقایی محدود است؛ ولی مثل یک نگین الماس می ماند که میدرخشد.

    نازلی: مقام ها، ملودی ها را چه فارسی و چه قشقایی، فرودخان به ما آموزش می داد؛ اما ردیف را نزد استادان لطفى و علیزاده کار کردیم. بعدها من به مؤسسه ی آقای لطفی یعنی مکتب خانه ی میرزاعبداله رفتم و آواز را هم نزد استاد «کرامتی» کار کردم.

    افسانه: همان طور که گفتیم پدرمان بسیار مشوقمان بود، یادم می آید حتی اگر در خیابان کسی نیلبک می نواخت و من می خواستم گوش بدهم و ساعتها آنجا بمانم، پدرم هم با من می ایستاد یا وقتی «دی بلال شیرازی را می خواندم، او توجه کامل داشت که درست بخوانم و به من گوش می سپرد. این موضوع از این رو اهمیت داشت که باید اشاره کنم در ایل پسرها بیشتر کانون توجه هستند؛ اما پدر مادر همهی مجالس تلاش می کرد ما نیز موسیقی اجرا کنیم.

     زمانی که با آقای فرود ازدواج کردید، ایشان دانشجو بود؟

    افسانه: او در دو رشته تحصیل کرد؛ اول ادبیات و بعد موسیقی. در مقطع موسیقی بود که ازدواج کردیم و من خودم او را به دانشکده می بردم؛ چون می دانید که فرود نابیناست و به دلیل علاقه ای هم که به موسیقی داشتم اکثرا این کار را می کردم؛ به طوری که گاهی اساتید اشتباه می کردند و می گفتند چرا غیبت داشته ام و من توضیح می دادم که دانشجوی آنجا نیستم و همراه فرود می آیم. مثلا وقتی آقای لطفی شور را به فرود درس می داد من آن را حفظ می کردم تا بتوانم در منزل با زمزمه کردن آنها به او کمک کنم و جاهایی را که فرود فراموش می کرد، به او یادآوری می کردم. تقریبا اکثر کلاس های دانشکده مثل تئوری موسیقی، دیکته ی موسیقی و… را همراهش میرفتم. آقای «نورعلی خان برومند» هم آنجا درس می دادند.

    در کلاس ایشان هم شرکت کردید؟

    افسانه: بله، آن زمان در آزمون باربد قانونی گذاشته بودند که حداکثر رده ی سنی برای ورود به آن ۳۰ سال بود و چون سن فرود از سی گذشته بود قاعدتا نمی توانست در آن شرکت کند؛ اما آقای برومند گفتند فرود حتما باید شرکت کند و جالب اینجاست که او در آن آزمون در ساز ویلن، اول شد. یادم می آید وقتی فرود در سال اول دانشکده هنرهای زیبا بود، یک ترم پیانوی اجباری داشتند. امکانات دانشکده محدود بود و آنجا در اتاقکهایی پیانو گذاشته بودند که دانشجویان به نوبت باید تمرین می کردند. من سریع همهی طلاهایم را فروختم و برای فرود یک پیانو خریدم که بتواند راحت استفاده کند. املاک بسیاری از پدرم داشتم که آنها را هم فروختم که به سفر برویم و تجربه ی بیشتری در موسیقی پیدا کنیم، حتى می خواستم سازی خوش صدا برایش تهیه کنم. یادم هست آن موقع (حدود سال ۱۳۵۶) ویلنی به قیمت ده هزار دلار برایش خریدم؛ یعنی هر چه داشتم را فروختم که برای او ویلن بخرم. البته ویلنی که دستش بود را استادان «تجویدی» و «حبیب اله بدیعی» برایش خریده بودند؛ اما توانستیم یک ویلن دست ساز ایتالیایی بخریم که حتی آنقدر صدای خوبی داشت که به ما گفتند آن را بیمه کنید. متأسفانه بعدها آن ویلن در خانهی خودمان از دستمان رفت؛ چون ایلیاتی بودیم و مردمانمان را دوست داشتیم، هر کسی را می دیدیم که جا ندارد به خانه دعوت می کردیم و جا میدادیم و این باعث شد ویلن ناپدید شود. این موضوع را همه می دانند، آقایان لطفى و علیزاده به ما می گفتند که مواظب باشید؛ اما در نهایت این اتفاق افتاد و ما آن ساز را از دست دادیم!

    گفتید آقای لطفی به صدای خواهرتان (شهین علاقه داشت که ایشان درگذشت. پس از ایشان شما به فراگیری موسیقی پرداختید؟

     افسانه: بله تا زمانی که او [شهین می خواند ما اصلا جرئت نمی کردیم بخوانیم؛ چون صدای خیلی خوبی داشت. پس از درگذشت او برای اینکه پدر آرامشی پیدا کند ما تلاش کردیم که موسیقی را جلو ببریم. خواهرم نازلی که مدتی به پیشنهاد آقای لطفی به فراگیری سه تار پرداخت، برادرم «طهمورث» هم بیشتر سنتی (و البته قشقایی هم می خواند و «نصراله»

    دیگر برادرم) هم بیشتر سه تار می زند؛ اما آواز قشقایی و ردیف را بیشتر با آقای کرامتی کار کرده و از کارگاه استاد شجریان» هم بهره برده است.

    با آقای فرود همکاری مشترک موسیقی هم داشتید مانند کنسرت؟

    افسانه: با فرود کارکردن سخت بود. ما دائما در منزل در حال تمرین کردن بودیم و گاهی هم برنامه ی مشترک داشتیم؛ مثلا در ترکیه (در سمندرباغ آنکارا) برنامه ای داشتیم که با استقبال خوبی مواجه شد و هزاران نفر جمع شده بودند و با ما همخوانی می کردند. در ایران هم در ساری و گچساران و چند شهر دیگر کنسرت داشتیم

    مثل اینکه در کشورهای همسایه آثار قشقایی بسیاری منتشر شده است؟

    افسانه: راستش را بخواهید کارها و تحقیقاتی را که طی سالها فرود از موسیقی قشقایی جمع آوری و ضبط کرد، افرادی به کشورهای دیگر بردند و منتشر کردند. این اتفاق زمانی افتاد که فرود مریض بود و ما مشغول تیمارداری از او بودیم و برخی از این فرصت استفاده کردند و حتی آهنگ هایی که فرود ساخته بود و در کنسرت ها اجرا کرده بودیم را به نام خود منتشر کردند. متأسفانه هر کس یک لباس محلی می پوشد و در کشورهای دیگر ادعای پژوهشگری می کند و می گوید در ایل کلاس رفته است، درحالی که اصلا در ایل کلاسی وجود نداشته و همه ی این موسیقی ها سینه به سینه منتقل شده است.

    فعالان عرصه ی موسیقی نواحی واکنشی نشان ندادند؟

    افسانه: خیر. متأسفانه یکی از پژوهشگران معروف نیز از تحقیقات فرود بدون ذکر منبع در کتابش استفاده کرد که حتی فرود وکیل گرفت؛ ولی خیلی ها واسطه شدند و رضایت گرفتند و ایشان آمد و عذرخواهی کرد. پژوهش ها و آثار فرود گرگین پور را بسیاری به اسم خودشان منتشر کرده اند که من در حال پیگیری هستم و به شدت برخورد قانونی خواهم کرد. اگر نسخه ی قدیمی آهنگ های قشقایی را با ساخته ها و تلاش های فرود مقایسه کنید تفاوت های فاحشی را می توانید ببینید. آقای علیزاده لطف کردند و آقای «ابراهیمی» را فرستادند که نت آنها را بنویسد و حتى آقای «صمدپور» هم آنها را نوشت (و با ساز فرود ضبط کرد) که همه ی اینها سند دارد و موجود است. چیز جدیدی در قشقایی نبوده که کسی پژوهش کند. همه ی این کارها را فرود قبلا انجام داده بود و من هم همراهش بودم، حتی زمانی که ازدواج نکرده بودیم هم همراهش بودم؛ به همراه برادرش «فرهاد گرگین پور» و «پریچهر» خواهرش و مادرش. ما می رفتیم عاشیق ها (مثلا عاشیق هایی که در جهرم بودند) را می دیدیم و موسیقی شان را ثبت و ضبط می کردیم؛ ولی متأسفانه حالا دیگران آن مشقت ها را به نام خودشان می دانند!

    کارهایی که آقای فرود انجام دادند باید در همان زمان مدون و حتی ضبط می شد. فکر نمی کنید کم کاری از طرف خانواده هم بوده است؟

    نازلی: اتفاقا تمام این کارها حدود ۲۰ ساعت نوار ضبط شده هستند.

    یعنی به صورت استودیویی ضبط شده اند؟

    نازلی: بله، نواهای موسیقی قشقایی همه در زمان ریاست آقای «مرادخانی» در دفتر موسیقی، ضبط شده و الان نزد ایشان است.

     طهمورث جهانگیری: در طول تاریخ بهترین قاضیان «مردم» بوده و هستند. اگر واقعا کسی حرفی برای گفتن داشته باشد، ما خوشحال می شویم که خوب بخواند و خوب نوازندگی کند، در این حرفی نیست؛ اما اگر پژوهشی درباره ی موسیقی قشقایی انجام شده ازجمله موسیقی عاشیقی، ساربانها و چنگیها) همه را افسانه و فرود ثبت و ضبط کرده اند. کنسرت با «محمدحسین کیانی»، ضبط صدای هنرمندانی چون «گنجی»، «حسین قلی»، «طهمورث خان کشلولی»، «ماه پرویز»، «عاشیق ها»، «بهزادپور»، «طهمورث» و فرود، ضبط از «حبیب اله خان» و… همه ۲۰ ساعت اجرا در تالار وحدت بوده که به وسیله ی نصراله جهانگیری ضبط شده است.
    امیدواریم به بهترین شکل منتشر شوند و در اختیار علاقه مندان قرار بگیرد. خانم افسانه از آثار منتشرشده ای که در آنها همکاری داشته اید، بگویید؟

    در دهه ی شصت چند کاست به نامهای «کوراوغلی» و «هجران» منتشر شدند که با استقبال خوب مردم روبه رو شد. به عنوان نمونه، نوار کاست «هجران» در هفته ی اول چهل هزار نسخه فروش داشت که تلاش زیادی برای عرضه ی موسیقی اصیل قشقایی در آن داشتم. «هجران» توسط یکی از شرکت های وابسته به مجموعه ی چاووش منتشر شد.

    همکاری تان با استاد علیزاده چگونه شکل گرفت؟

    فیلم «گبه» فیلم درخشانی بود که فیلم و موسیقی اش بین المللی شد و همه با آن آشنایی دارند. آشنایی شما با ایشان از کجا شروع شد؟

    در همان دوره ای که فرود در هنرهای زیبا موسیقی می خواند (حدود سال ۱۳۵۴)، فکر می کنم آقای علیزاده هم آن زمان از همان جا فارغ التحصیل شده بودند. فرود به مرکز حفظ و اشاعه هم می رفت؛ ولی بیشتر در دانشکده بود و آشنایی فرود با آقای علیزاده در آنجا شکل گرفت. ایشان در هنرهای زیبا گروه نوازی درس می دادند. گاهی اوقات که فرود را در کلاس می گذاشتم، خودم داخل نمی رفتم و همان جا اطراف دانشکده ها می گشتم، وقتی می آمدم و میدیدم که گروه نوازی کار می کنند، همان پشت در گوش میدادم و صداهای متفاوتی می شنیدم که این برایم جالب بود. بعدها که با ایشان بیشتر آشنا شدیم و آهنگ هایی را که ساخته بودند می شنیدم، نخستین چیزی که برایم جالب بود همان آهنگ «الا ای پیر فرزانه» بود که خانم «پریسا» خوانده بودند و برایم بسیار خاطره انگیز بود. به هرحال با آقای علیزاده در هنرهای زیبا آشنا شدیم. آن زمان آقای لطفی رئیس دانشکده بود. آنها همیشه در هنرهای زیبا با هم بودند. بعضی مواقع جلساتی داشتند که فرود را هم دعوت می کردند و من نیز در جلسه ها بودم و بسیاری مواقع آقای شجریان هم حضور داشتند. بعدها رفت وآمدهایمان بیشتر

    خانوادگی شد و همان طور که گفتم اول آقای لطفی به ایل آمدند و چون برای آقایان علیزاده و شجریان از ایل قشقایی تعریف کرده بودند، آنها هم تشویق شدند و سال بعد آمدند.

    خواندن لالایی در موسیقی فیلم گبه (که در جامعه ی روشنفکری ما جایگاه خاصی دارد) چگونه صورت گرفت؟

    ما با آقای علیزاده ارتباط خانوادگی و بالطبع اجراهای موسیقی داشتیم؛ ولی یادم هست که تماس گرفتند و گفتند من می توانم یکی از لالایی های شما را ضبط کنم؟ گفتم بله، با کمال میل. آمدند و من چندتا لالایی برایشان خواندم. بعد دخترم هم لالایی دیگری خواند که ایشان آن را پسندید. گفتند آن را با فرود کار کن که بیایی برای ضبط در استودیو. البته من شخصا دوست داشتم لالایی دیگری بخوانم؛ ولی ایشان آن را انتخاب کرده بودند. به استودیو رفتم و ایشان گفت بخوان. گفتم: باید سازی زده شود تا من بتوانم بخوانم … گفتند: لالایی است دیگر، همه ی مادرها همین طوری می خوانند؛ ساز نمی خواهد. گفتم: نه چون فرود همیشه ساز می زند من عادت دارم. خلاصه گفتند موسیقی ای پخش می شود تا بتوانی بخوانی. خواندم و همان بار اول ضبط شد. موسیقی بسیار زیبایی دارد فکر می کنم این لالایی در مقابل این موسیقی چیزی نیست… با شنیدن موسیقی در ذهنم میدیدم که ایل هست، ایلی کوچ کرده که موسیقی است که مثلا همان چیزی که با تنبور برای بافتن قالی نواخته می شود، دقیقا تداعی همان حسی است که در ایل هنگام بافتن قالی وجود دارد. من خودم از بچگی اینها را دیده و شنیده ام، انگار ایشان اصلا توی قشقایی ها به دنیا آمده بود. من چندتا آهنگ دیگر هم خواندم. چون حتی بسیار خوبی داشتم و ایشان از همه ی آنها خوششان آمد و ضبط کردند. «مادران زمین» هم اثر متفاوتی است از ایشان که شما هم یکی از خوانندگان آن بودید.

    بله، «مادران زمین» سه خواننده داشت؛ از جنوب (من)، شمال (خانم «نیک نام») و غرب (خانم «نمازی») که گردی می خواندند. این کار علاوه بر آلبوم، در کشورهای مختلف از جمله آلمان، بلژیک و فرانسه، اتریش و… نیز اجرا شد. برنامه ی خاصی بود؛ از نوایی به نوایی دیگر متصل می شدیم و وصل ها را هم من انجام می دادم. تجربه ی خیلی خوبی بود. بعد از آن دو اثر هم با آقای «حسین حمیدی» داشتیم آلبوم های اوجاداغلار (موسیقی قشقایی) و لالایی نازلی: با گروه شمشال آقای حمیدی کنسرت هایی نیز در شهرهای مختلفی از جمله گچساران، ساری و تهران اجرا کردیم. هفت شب هم در فرهنگسرای نیاوران با آقای «عاشورپور» موسیقی دوره ی قاجار را اجرا کردیم. با پروین نمازی، افسانه جهانگیری، «پریسا کاشفی» و «رابعه افتخاری» آواز قمر را خواندیم

    یادش بخیر آقای لطفی، می گفت قمرها بیایید ببینم.

    و آلبوم «لالایی»؟

    افسانه: آلبوم «لالایی» مجموعه لالایی هایی بود که آقای حمیدی از همه ی نقاط ایران جمع می کرد و لالایی ما را هم در آن گذاشتند.

    شما فروردین امسال همراه با گروه «قشقایی شیدا» دو شب در شیراز کنسرت موسیقی قشقایی اجرا کردید که با استقبال گسترده ای همراه بود و بازتاب فراوانی داشت. جدای از موسیقی قشقایی و شهر شیراز که از شهرهای اصلی اسکان قشقایی ها هست، نام شیدا و استاد لطفی که همراه این برنامه بود بسیار جلب توجه کرد. خانم نازلی شما به عنوان سرپرست این گروه ابتدا از برنامه هایی که ایشان برای موسیقی قشقایی در نظر داشتند بگویید و سپس درباره ی نخستین اجرای گروه قشقایی شیدا توضیح دهید.

    آقای لطفی عاشق موسیقی قشقایی و در کل فرهنگ آنها بود. در واقع ایشان مؤسس این گروه بودند و حتی از چیدمان گروه نیز صحبت می کردند؛ مثلا می گفتند در این برنامه سرنانواز، پسر استاد گنجی باید فلان جا بنشیند یا نازلی تو اینجا، افسانه اینجا، نصراله اینجا سه تار بزن و… رپرتواری که من در قشقایی شیدا تنظیم کرده بودم شامل یک دسته تلفیق های ظریف با تنوع ملودی بود، به صورتی که دائم یک چیز تکرار نشود و وقتی آن را برای آقای لطفی گفتم خوششان آمد. حتی در منزل چند آهنگ را با ایشان تمرین کردیم که ضبط هم شد. خیلی به من اصرار داشتند که گروهی تشکیل بدهم و حتی گفتند خودشان هم می آیند و در گروه با ما همکاری می کنند. می گفتند لوکیشن کنسرت خیلی مهم است و باید در تخت جمشید باشد. می گفتند دوست ندارم چنین کنسرتی با فضای موسیقی قشقایی را در تالار وزارت کشور روی صحنه ببرم و برای این موسیقی باید چنین جایگاهی رو داشته باشیم. متاسفانه عمر ایشان بسیار کوتاه بود و فرصت چنین اجرایی پیدا نشد. بعد از فوت ایشان تصمیم گرفتم که این گروه را به یاد استاد حفظ کنم تا شاید ذره ای تسکین دردمان باشد.

    در حال حاضر از طرف مرکز شیدا حمایت می شوید؟

    بله، بسیار زیاد. همان احترامی که آقای لطفی برای ما قائل بودند، تک تک اعضا هم برای ما قائل هستند و امیدواریم این گروه بتواند به صورت مستمر برنامه داشته باشد؛ اما درباره ی کنسرت شیراز باید بگویم رپرتوار و برنامه هایی که اجرا شد در واقع فضاهایی است که رو به فراموشی رفته مثل «هلی»ها که باید احیا شوند. آنها در واقع فضای نیایش هستند و بنابراین وقتی نوازنده ها این قطعات و نواها را می نوازند باید تأکید روی اکسنت ها و نوانسها رعایت شود تا زیبایی و اصالت کار حفظ شود.

    البته در گذشته این نواها به همراه رقص اجرا می شدند و حتی در جایی خواندم که نسبتی هم با رقص سماع دارند که پاها می رقصند و دست ها به سوی آسمان انرژی ها را می گیرند.

    بله؛ دقیقا حالت سماع و نیایش را دارند. به همین دلیل درآمد کنسرت را با آن شروع کردیم چون احساسم این بود که پیام خوبی دارد، برای مردم خاطره انگیز است و آنها را به وجد می آورد. بعد از آن چهارتا از لالایی ها را قرار دادم و بعد هلی متوسط، هلی تند و…

    نوازنده های گروهتان دائم هستند یا تغییر هم می کنند؟

    می خواهیم با تمام نوازندگان قشقایی برنامه اجرا کنیم. البته کلیت گروه خانوادهی جهانگیری است؛ اما با نوازندگان دیگر هم کار می کنیم؛ چرا که تجربه هایی جدید در فضاهای جدید اتفاق می افتد و هیچ به برنامه گذار گفتم تمام موسیقیدان ها و افراد مهم قشقایی باید دعوت بشوند، کارت دعوت بفرستید که بیایند. ما این خصوصیت اخلاقی ارزشمند را از آقای لطفی یاد گرفتیم.

    درباره ی اشعاری که در اجرایتان خواندید، ظاهره شعرها را از جاهای مختلف در کنار هم قرار داده بودید؛ یعنی در یک قطعه یک شعر کامل از یک غزل خوانده نمی شد. حتی ابیاتی از غزل های مختلف استفاده و در کنار هم به کار گرفته شده بودند و از شاعر یا خواننده های مختلف)، بر چه اساسی این کار را انجام می دهید؟

    این فرم در اجراهای ما رسوب کرده؛ مثل رنگمان شده است. ما این شعرها را به این شکل خواندیم، چون به نظر من تأثیرش مهم تر است. یعنی شعرها را بداهه خواندید و قبلا چیزی آماده نکرده بودید؟ همه را بداهه خواندیم و از نظر من ایرادی هم ندارد. مثل یک شعر عاشقانه: «منم یارم گلمگ گلن ارگنمش باخماگن وحشی مارالن اورگنمش» (یار من خنده را از گل فرا گرفت، یار من نگاهش را از غزال وحشی فرا گرفت که در کنارش طهمورث جوابی که می دهد شعری دیگری است که «صولت الدوله قشقایی» برای عمویم گفته و … .

    یعنی شما از یک شعر تکه ای می خوانید و آقای طهمورث تکه ای از شعر دیگری را می خواند؟

    بله، من زن هستم احساسم فرق دارد، طهمورث مرد است و دیدید که چه جوری می خواند. زن لطیف است، پس شعرش هم باید لطیف انتخاب شود.

    آقای طهمورث، آیا در موسیقی قشقایی آهنگ های جدیدی ساخته شده یا می شود؟

    خیر. هر آهنگی که به گوشم می خورد آهنگ هایی است که فرود گرگین پور ساخته و با زیبایی تمام تنظیم و اجرا کرده است و برای صد سال برایمان مطلب گذاشته. البته امیدوارم در آینده کسانی پیدا شوند که این راه را به طور علمی، صحیح و جدی ادامه دهند.

    سال گذشته هم کنسرتی به یاد آقای لطفی به سرپرستی «محمدامین اکبرپور» اجرا کردید، از آن بگویید.

    افسانه: درگذشت آقای لطفی برای همه ی ما تکان دهنده بود. خیلی ناراحت بودیم و نمی دانستیم چه کار کنیم. این مرد سوای موسیقیدانی، انسان بزرگی بود. باور کنید که هنوز رفتن او برایمان باورکردنی نیست! همیشه می گفت من ۹۹ سال عمر می کنم. او می خواست با گروهش و همه ی بچه های بااستعداد قشقایی، برنامه اجرا کند؛ اما متأسفانه زود از بین ما رفتند!

    نازلی: اعضای گروه گفتند که شماها انتخاب شده اید که برای استاد آهنگ های خودش را اجرا کنید.  بنابراین قطعات پرواز عشق، گفتم غم تو دارم، ای عاشقان و… را انتخاب کردیم و آخر هم لالایی را خواندیم. با اجرای لالایی حتی نوازنده ها هم سازهایشان را زمین گذاشتد و نتوانستند بزنند؛ فقط هق هق گریه بود. همه متأثر بودند، هنرمندانی مانند آقایان «تهماسبی»، «شکارچی» و… که به این کنسرت آمده بودند، پشت صحنه به ما گفتند نه تنها مردم قشقایی، بلکه مردم ایران را سرفراز کردید.

    از همگی شما سپاسگزارم.

     

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *