×
×

سخنرانی محمد بهمن بیگی در نکوداشت روز معلم

  • کد نوشته: 6718
  • احسان قرقانی
  • ۱۲ مهر
  • ۰
  • به‌هرحال باید دست به دامن معلم برگزیده و هوشمند شویم. او را خشنود و راضی نگاه داریم و از شمار معلمانی، که این شایستگی‌ها را ندارند بکاهیم و آنان را به کارهای دیگر به‌گماریم و به خاطر داشته باشیم، که در امر تعلیم و تربیت، ارزش کیفیت، به‌مراتب بالاتر از کمیت است.

    سخنرانی محمد بهمن بیگی در نکوداشت روز معلم
  • در یک مجمع بین‌المللی فرهنگی چاره‌ای جز سخنرانی و اظهار فضل نداشتم. مقدمه‌ای چیدم و عقده دل را گشودم.

    من می‌خواهم به عنوان عضو کوچکی از جامعه‌های فرهنگی جهان، سخنانی تلخ بر زبان آورم و از گرداندگان تعلیم و تربیت جهان شکایت کنم. یکی از شعرای نامدار ایران می‌گوید «از دشمنان شکایت برند به دوستان، چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟»

    مردم کره‌ی خون‌آلود خاک، هیچ‌گاه روی آسایش ندیده‌اند. این مردم گمراه و مظلوم، یا همیشه با هم در جنگ بوده‌اند و یا در تدارک جنگ، فقط تعلیم و تربیت باید و می‌تواند به چنین وضع اندوهباری خاتمه دهد. شمار سال‌ها و قرن‌های صلح و صفای این مردم، به‌مراتب کوتاه‌تر و کمتر از سال‌های جنگ‌ها و خونریزی‌ها بوده است.

    بااین‌همه خونریزی و کشتار، حیرت‌آور است که چگونه رنگ آب‌های روی زمین، آب‌های رودها، دریاها و اقیانوس‌ها آبی مانده است. ما هم‌اکنون در همه‌جا، با یکدیگر در جنگیم و یا داریم آماده‌ی جنگ می‌شویم. من همه‌ی زمامداران، فلاسفه و بزرگان دنیای کنونی را متهم می‌کنم که تعلیم و تربیت را خوار و بی‌مقدار و کم و کوچک شمرده‌اند و به همین دلیل، جنگ را بر صلح چیره ساخته‌اند، باید این بنا فرو ریزد و شالوده‌ی دیگری استوار گردد. تعلیم و تربیت امروز جهان، ما را به سوی جنگ‌های بزرگ دیگری می‌کشاند.

    نگاهی به سلاحهای جهان، از بمب‌های ویرانگر بزرگ، تا اسباب‌بازی‌های کوچک کودکان، نشان می‌دهد که ما با شتابی عجیب، فاصله‌ی بین گلستان حیات و گورستان نیستی را می‌پیمائیم. دنیای ما، دنیای جنگجویان و فاتحان است. افتخارات بزرگ گیتی نصیب ماجراجویان، دیوانگان و خون‌خواران می‌شود.

    کار انسان ستمدیده و ستمکش، در نتیجه‌ی نقایص دستگاه‌های تعلیم و تربیت، به جایی رسیده است که در اغلب نقاط جهان، پدران و مادران، نام‌های جنگجویان خون‌آشام را برای فرزندان خود انتخاب می‌کنند. من ساکن شهر شیراز، شیراز شهری است در جنوب ایران. دو شاعر بی‌نظیر پرورده است، به نام‌های سعدی و حافظ. این دو شاعر، محبوبیت و شهرت جهانی دارند. در چنین شهری، که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد، یک مرد و یک پسر، به نام سعدی یا حافظ، وجود ندارد. ولی در هریک از کوچه‌ها و خیابانهای آن، ده‌ها چنگیز، تیمور و هلاکو، از سر و کول هم بالا می‌روند. جنگجویانی که هزاران هزار مادر را داغدار ساخته‌اند. جنگجویانی که از کله‌ها، مناره‌ها ساخته‌اند. جنگجویانی که خیلی آسوده و راحت، فرمان‌های قتل‌عام مردم بی‌گناه شهرها را صادر کرده‌اند. این قساوت‌ها و ستم‌ها همه از کمبودها و اشتباهات تعلیم و تربیت سرچشمه می‌گیرد. باید فلسفه‌ی کنونی آموزش و پرورش گیتی، زیر و رو شود. باید به فیلسوفان گذشته درود بفرستیم و در انتظار بزرگان دیگری باشیم.

    یکی از مهمترین دلایل این شکست عظیم و اندوه‌بار را در این می‌دانم که در دنیای کنونی، معلمان احترام کافی نمی‌بینند. هنگامی که حرفه‌ی شریف و عزیز معلمی، عزت کافی نیافت و نداشت. هوش‌ها و استعدادهای گران‌بها را از دست می‌دهد. در هیچ یک از کشورهای گیتی، احترام و عزت معلم، به اندازه‌ی افسر، مهندس، طبیب، بازرگان، کشتی‌گیر، دونده، قاضی، وکیل عدلیه، دلال و سیاستمدار نیست. جهان و اولیای جهان باید هوشمندترین فرزندان خود را برای آموزگاری، دبیری و استادی اطفال خود، برگزینند. هنگامی که شغل نجات‌بخش معلمی، نتواند هوش‌ها، قریحه‌ها و استعدادها را جلب و جذب کند؛ کار به همین‌جا می‌کشد که کشیده است. من در این زمینه گفتگوی فراوان، با این و آن داشته‌ام. می‌گویند شمار معلمان زیاد است. افزایش حقوق و دست‌مزدشان به حدود پزشک و مهندس، ارقام نجومی می‌طلبد. می‌گویم: چنین افزایشی، به یک دهم ارقام نجومی هزینه‌های جنگی و تجهیزات ارتشی، نمی‌رسد و فراموش نکنیم که اگر برگزیدگان شایسته و راضی را به شغل معلمی، به کار گماریم ریشه‌های پلیدی می‌خشکد. اختلافات قوی، خصومت‌های نژادی، تعصب‌های ملی و تاریخی، از میان می‌رود، غائله‌ها و فتنه‌های پرخرج فرو می‌نشیند و راه برای نیک‌بختی انسان هموار می‌گردد.

    به‌هرحال باید دست به دامن معلم برگزیده و هوشمند شویم. او را خشنود و راضی نگاه داریم و از شمار معلمانی، که این شایستگی‌ها را ندارند بکاهیم و آنان را به کارهای دیگر به‌گماریم و به خاطر داشته باشیم، که در امر تعلیم و تربیت، ارزش کیفیت، به‌مراتب بالاتر از کمیت است. نداشتن مدرسه، بی‌زیان‌تر از داشتن مدرسه‌ی عاطل است. کیفیت کم و مطلوب، بهتر از کمیّت زیاد و نامطلوب است. مدرسه‌ای که کار نمی‌کند و کارنامه می‌دهد، مدرسه‌ای که به تعصب دامن می‌زند، مدرسه نیست، زندان کودکان است. چه بهتر که فرو ریزد و زندانیان کوچک و خردسال را آزاد سازد.

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *