×
×

دل نوشته ای برای ایل …

  • کد نوشته: 3782
  • احسان قرقانی
  • ۲۱ فروردین
  • ۰
  • مارال صیادنیا / نمیدانم با کدامین واژه ستایشت کنم که درخور وجودت باشد . سردگمم در میان واژه های سرد و بی روح که کدامین را انتخاب کنم و با آن نامت رابر زبان جاری بسازم . واما وااااای از زبان که حرفی ندارد برای گفتن وقاصر است از وصف این همه بزرگواری اری تو […]

    دل نوشته ای برای ایل …
  • مارال صیادنیا / نمیدانم با کدامین واژه ستایشت کنم که درخور وجودت باشد .
    سردگمم در میان واژه های سرد و بی روح که کدامین را انتخاب کنم و با آن نامت رابر زبان جاری بسازم .
    واما وااااای از زبان که حرفی ندارد برای گفتن وقاصر است از وصف این همه بزرگواری
    اری تو را میگویمت ای پدر ایل ,ای ماناترین نقش و نگار در تاروپود مردمان مهربان ایل
    ای اصالت یک دنیا غیرت
    ای ریشه سترگی که جوانه های ایل از وجودت تپیدن گرفت .
    ای آزادمرد ایل که مرد عمل بودی و نیایش، نه ادعا و نمایش! نمیدانم به کدامین زبان جاری سازمت ای تمام شیرازه ی ایل
    ای تمام بخارای من ای ایل من .
    ایل پاکیها و اصالت قشقایی
    نامت به بلندای تاریخ و به استواری کوه به گرمی خورشید …
    سخن کوتاه کنم و
    بگویم حرف هایی را که باعث شد نامت را به تاریکی فرو ببرند
    بگویم از جوان متفکرایلم از اینکه بگوید من قشقایی ام من مرد ایلم من دست پرورده کوه های محکم و دشت های وسیع و رودهای روانم، عرق شرم بر جبین می نشاند
    بگویم از انانی که غرق شده اند در هیاهوی شهر در همهمه ساختمانهای بلند و ازادگی اصالت خود را فروخته اند به غریبه هایی که ارزوی اصالت قشقایی را دارند
    بگویم از آنانی که به که به فرزندان خود اجازه نمیدهند با زبان ترکی صحبت کنند
    بگویم از صاحب منصبانی که نام قشقایی را عاری از فرهنگ میدانند
    بگویم از ان اجنبی پرست که لباس این اصالت را مایه ترویج بی بند و باری میداند …
    خب بگذار! پاسخت رابگویم ای جوانی که نام قشقایی برایت کسر شان می باشد نمیدانم غرق در کدام تفکر غریبی وتحت تاثیر کدام یک از ایینه کاری ها ی زمان قرار گرفته ای که اوردن نام قشقایی برایت کسر شان شده است یا گفتن اینکه من عشایر زاده ام؛
    اما بدان اگر یک عشایر زاده ای از جنس آزادگی و فداکاری به نام بهمن بیگی نبود تو باید هم چنان به ان فکر میکردی که از کجای کوه به قله برسی که دشوار نباشد برای گوسفندانت، پس بیدار شو ونام اصالتت را فریاد بزن …
    و پاسخ تو ای عزیزی که آنقدر زرق و برق دنیا جلو چشمانت را گرفته که فراموش کرده ای از کجا آمده ای ولی یادت باشد پشت کوه ماندن بهتر است از اینکه مثل مومی باشی با افکار متلاطم در دست روزگار پس عزمت را جزم کن و شهرت را پر از صدای ایلت کن وبگو این ساختمانها مانع ان نیستند تا من اصالتم را فراموش کنم وبه تک تک مردمان شهرت بگو که اصالتم برای شما ارزوست
    خسته نباشی مادر مهربان که به کودکت می آموزی مادرت را فراموش کن همانگونه که خود فراموش کرده ای یعنی اینقدر در جهل فرو رفته ای یا اینکه زبان پارسی چنان تورا خود باخته کرده است که نمیدانی فراموشی زبان یعنی فراموشی مادر یعنی فراموشی ریشه . پس بیا و فرزندت را بگو که رسا بگوید که من تورکم و دیلیم و ایلیم قشقاییدر ! من ایله یادن قویمام چیخه ساغول منم شیرین دیلیم
    و اما این بار روی سخنم با شما صاحب منصبان است که مهربانی و سادگی و تعصب را بی فرهنگی میدانید و اینقدر متاسفم برای تک تکتان که اینقدر پشت میز نشستن و پنهان شدن در پشت سنگرهای کاهی باعث شده که فراموش کنید توهین به اصالت یک قوم یعنی نهایت بی فرهنگی ! اگر نمیدانی بدان آقازاده
    و اما تو بدان که لباس و آداب ورسوم مرا مایه ترویج بی بند و باری میدانی ولی خواستم بدانی که در میان این اهالی چیزی است به نام حیا که حاضرند جانشان رو به خاطر آن فدا کنند وچیزی به نام عشیره و اصالت که آن را بر خلاف تو در برابر ناملایمات فرهنگی و غرب و غرب زدگی حفظ کرده است پس به لباسم که نماد اصالتم است افتخار میکنم و حاضر نیستم ذره ای از آن را در برابر یک لباس غربی که معلوم نیست نتیجه تراوشات کدام ذهن مخدوش می باشد به فنا بدم . برای ذره ذره اش سختی کشیده ام و به این راحتی از دست نمیدهم هرچه میخواهی لباسم را خطاب کن ولی لطفا قبل از آن نگاهی به ظاهر خودت بیانداز
    شر منده ام ای بزرگ مرد که زرق و برق دنیایمان را به نیستی کشانده متعجبم از مردمان ایلم که اینقدر راحت فریب این زرق و برق ها را خوردند افسوس

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید